آقای شین مثل یک نریانی قوی به زندگی اشتها داشت. به زندگی و زن .از بدنش بوی مرد شهوت آمیزی می آمد که ناخود آگاه هر زنی را جذب می کرد.
خانم شین زن قلمی بلغمی مزاجی بود ، خوش قد و قیافه.خانه داریش حرف نداشت . کار و اطوارش مادر شوهر پسند بود.
خانم شین زن قلمی بلغمی مزاجی بود ، خوش قد و قیافه.خانه داریش حرف نداشت . کار و اطوارش مادر شوهر پسند بود.
کس و کارشان مانده بودند که زن وشوهر چه مرگشان است که سازگاریشان نمی شود. کم و کسر که نداشتند. اما هیچ کدام لام تا کام باز نمی کردند.
خانم شین در توهم رقیب خیالی ، مواظب آمد و شد شوهره بود . قایمکی جیب و کیف و کمدش را را کند و کاو می کرد.آه های بلند می کشید و فکر می کرد از شوهر شانس نیاورده .
هیچکس از اتاق خواب خبر نداشت. همان یک باری که دوران نامزدی دست داده بود که با هم خلوت کنند ، خانم شین نامزدش را پس زده بود. آقای شین گذاشته بود به حساب شرم و ناز و بازار گرمی. اما بعد که به عیب و علت زنش پی برد بی رو دربایستی بهش گفت «آدم به سردی تو نوبره »
همین که دست آقای شین به گل و گردن خانم میرسید ، زنه بنا می کرد به نه و نو آوردن : «ول کن تو رو خدا.... تو هم وقت گیر اوردی ها ...آخ غذام سوخت ...» تو اتاق خواب اصرار داشت که «اون چراغو خاموش کن » زود از هم سوا می شدند و پشتشان را می کردند به هم . خانم شین فکر می کرد زندگی مشترک این چیز ها را هم دارد که آدم ناگزیر باید تحمل کند. آقای شین در سهم خودش از تخت رویایی هم آغوشی با زنان پر حرارتی را می دید که از سر کولش بالا می رفتند .
آقای شین کم کم یاد گرفت بیرون خانه تفریح کند ، توی خانه غذا بخورد . به همکاراش می گفت :« زن ها دو دسته اند . یا کلفتن یا ج...»
خانم شین در توهم رقیب خیالی ، مواظب آمد و شد شوهره بود . قایمکی جیب و کیف و کمدش را را کند و کاو می کرد.آه های بلند می کشید و فکر می کرد از شوهر شانس نیاورده .
هیچکس از اتاق خواب خبر نداشت. همان یک باری که دوران نامزدی دست داده بود که با هم خلوت کنند ، خانم شین نامزدش را پس زده بود. آقای شین گذاشته بود به حساب شرم و ناز و بازار گرمی. اما بعد که به عیب و علت زنش پی برد بی رو دربایستی بهش گفت «آدم به سردی تو نوبره »
همین که دست آقای شین به گل و گردن خانم میرسید ، زنه بنا می کرد به نه و نو آوردن : «ول کن تو رو خدا.... تو هم وقت گیر اوردی ها ...آخ غذام سوخت ...» تو اتاق خواب اصرار داشت که «اون چراغو خاموش کن » زود از هم سوا می شدند و پشتشان را می کردند به هم . خانم شین فکر می کرد زندگی مشترک این چیز ها را هم دارد که آدم ناگزیر باید تحمل کند. آقای شین در سهم خودش از تخت رویایی هم آغوشی با زنان پر حرارتی را می دید که از سر کولش بالا می رفتند .
آقای شین کم کم یاد گرفت بیرون خانه تفریح کند ، توی خانه غذا بخورد . به همکاراش می گفت :« زن ها دو دسته اند . یا کلفتن یا ج...»
۸ نظر:
به نظر من، نداشتن تعریف درست از "زندگی مشترک"
nice, but a little cliche
خانومها و آقایون شین دوروبرمون کم نیستن متاسفانه
مشکل کمی هم نیست یکی سرد مزاج باشه و دیگری گرم
مشكل فقط سرد و گرم بودن نيست... فرهنگ آقا جان فرهنگ... نه اينكه خانم شين بي فرهنگ باشه.. نه...
خانم ها دو دسته اند
يكي انها كه ان قلت هاي مرد افكنشان كمر ادم رو خم ميكنه
يكي هم انهايي كه هيچ ايرادي به اونها وارد نيست
اين مشكلات همه جا وجود داره و به نوعي شده يه قسمت از زندگي
این فاجعه تو زندگی خیلی از ما وجود داره و متاسفانه کم نیستن زنهایی که تحصیلات عالی دارن اما نیاز مرد هاشون رو یه نوع زیاده خواهی بی شرمانه میدونن و چنانچه مردی از نیاز خودش صحبت کنه محکوم شمرده میشه . ای کاش خود خانمها کمپینی برای حل این مشکل ایجاد میکردن
خانم شین فکر می کرد زندگی مشترک این چیز ها را هم دارد که آدم ناگزیر باید تحمل کند.
:-)))))))))))))
ایول
سلام.
نوشته خیلی جالب و اموزنده ا ی بود.با اجازه
برا وبلاگم برداشتمش.
ارسال یک نظر