از كجا بايد خبر مي داشتم كه دختره لز.بين است ؟
سال چهارمي بود و من تازه سال دومي.خبط و خطا و پرونده اش زير بغل ديگران بود .عنر عنر مي آمد در اتاق ما به هواي درس پرسيدن .خوش خوشانم مي شد كه اند ژرمنم! كار درست ! كه درس ياد سال بالاي ها مي دهم.دفتر و دستك و جزوه به دست مي رفتيم توي يكي از اين سوارخ سنبه هاي خلوتي كه توي همه خوابگاه ها فتّ و فراوان است.تا اينجاي قضيه مشكلي نبود. اما دختر به قول خودش يك عادت كوفتي داشت كه همينجوري كه فعل ها را صرف مي كرديم بند بند آدم را لمس كند ، دستش را بكند توي پر و پاچه و بغل و زير بغل آدم !!!! مور مورم مي شد و شكنجه بود برايم كه هي انگشتش را از بيخ بازو و ساق پايم شل كنم.مرتبه آخر ديدم اين كند و كاو ها دارد بخيه پيدا مي كند .منقلب ، دفتر دستك ام را جمع كردم زدم به چاك . نشان به آن نشان كه ديگر چشممان به هم آشنا نشد . بعد تر خبرم دادند كه اخراجش كردند .
سال چهارمي بود و من تازه سال دومي.خبط و خطا و پرونده اش زير بغل ديگران بود .عنر عنر مي آمد در اتاق ما به هواي درس پرسيدن .خوش خوشانم مي شد كه اند ژرمنم! كار درست ! كه درس ياد سال بالاي ها مي دهم.دفتر و دستك و جزوه به دست مي رفتيم توي يكي از اين سوارخ سنبه هاي خلوتي كه توي همه خوابگاه ها فتّ و فراوان است.تا اينجاي قضيه مشكلي نبود. اما دختر به قول خودش يك عادت كوفتي داشت كه همينجوري كه فعل ها را صرف مي كرديم بند بند آدم را لمس كند ، دستش را بكند توي پر و پاچه و بغل و زير بغل آدم !!!! مور مورم مي شد و شكنجه بود برايم كه هي انگشتش را از بيخ بازو و ساق پايم شل كنم.مرتبه آخر ديدم اين كند و كاو ها دارد بخيه پيدا مي كند .منقلب ، دفتر دستك ام را جمع كردم زدم به چاك . نشان به آن نشان كه ديگر چشممان به هم آشنا نشد . بعد تر خبرم دادند كه اخراجش كردند .
آن سال ها فكر مي كردم اينها ! كه مي روند با هم.جنس خودشان لاو مي تركانند منحرفند. يعني اگر يه كم سر سالمشان را به كار وبار خودشان باشد به اين راه ها نمي افتند.اگر كمتر با خودشان ور مي رفتند الان مثل من درست و درمان بودند !!! تحقيرشان مي كردم و توي دلم از اين كه آدم سالمي هستم مفت/خر بودم! بعد تر اما عقيده ام كمي عوض شد.به نظرم مي آمد اينها قرباني جهش هاي خلقي اند يا حالا هر چي كه مجبورند به اين كار هاي بدبد ! دلم برايشان مي سوخت و ته دلم از اين كه آدم طبيعي هستم خوش حال مي شدم.
خيلي طول نكشيد كه دستم آمد آنها هم آدمند و از قضا هيچ طوري شان هم نيست. و آدم ها حق دارند كه روش زندگي خودشان را داشته باشند. روش حال و هوول خودشان را .انقدر كه مثلن يكي از دهان.ي ار.قاسم مي شود و آن يكي عقش مي شيند از تصور هميچين كاري. اين هم روشيست.كه 6 هم سليقه بردار است و بعضي هم اينجوريش رو دوست دارند. آنطور كه همه ما گاهي سليقه هاي خرق عادتي داريم و از اين متفاوت بودن حظ هم مي بريم. بايد اين حق را براي بقيه هم قائل شد كه سليقه خودشان را داشته باشند و طناب شتر قضاوت را هم انداخت گردن خودش .با يك جمله ساده : بعضيا اينجوريشو دوست دارند !
۳۰ نظر:
1)تمام مشکل در کشف پارتنر اون جهش خلقیه هست. اینجاست که یه نظریه میگه دوست داشتن طبیعی منعی نداره اما غیرطبیعیش یه نوع تجاوز به حقوق اجتماعه...مثل عربده کشی...یا لخت مادر زاد وارد شدن در مجلس سنای امریکا.
2)وقتی ویولت تصمیمش رو بابت ملامت نکردن خودش بدلیل لو رفتن تمام مرزهای خودسانسوری در وبلاگش و همون یه ذره پرای.ویسیش گرفت احساس آزادی کرد.
اما من فکر میکنم شما برین کامنتی رو که برای پست اولتون گذاشتم بخونین.
نتیجه: من بعد از هشت سال دست و پا زدن توی این محیطهای مجازی بعد از عوض کردن سه وبلاگ و سه آی.دی به این نتیجه رسیدم که: میزون کردن خودسانسوری در محیطهای متنوع و بردن برخی از دوستها با خود به خیلی جاها و برخی جاها و هیچ جا یه هنره.
مسلما پای ثابت همه جا خود منم. اما هر کی رو نمیشه همه جا برد. چاره ی فرد اصل کاری رو هم نوشتم اونجا.
افرين، سير تكامل ذهني به اين ميگن
...
چهار سال پیش بود. با ان داستان هایی که داشتم مدتی پیش فلانی روانپزشک می رفتم.یادم ست از همان جلسه دوم متقاعدم کرد به اینکه باید خیلی بیش از این سک.س کنم.و همان جا بود که شروع کرد به تشریح نرمال بودن همسکسوالیته. بعدها فهمیدم که او تقریبا تنها سکسولوژیست واقعی در تهران ست.واقعا با سواد بود.می دانی من بسیاری از آنچه را که بعدها یقین کردم و در این سه سال و اندی درباره سک.س و حمایت از هموسکسوال این ور آن ور نوشتم و فریاد کردم مدیون روشنگری او بودم.همان روزها بود که یقین کردم سک.س من همانقدر طبیعی ست که سکس تو یا دو تا گی و لزبین و یا یک ترنس. همان جا بود که فهمیدم علاقه من و لذت وافری که از اورال سک.س می برم بسیار نرمال ست چون ارگاسم من چنین ست.
...
نرمال بودن همجنسگرایی از نظر علمی و کراهت ش از نظر ادیان ابراهیمی مصداقی از پارادوکس علم و دین ست. و همیشه هم وقتی در جمع اطرافیان و دوستانم از هموسکسوال ها دفاع کردم تاکید کردم که من یک لامذهب م و ارجاع م به یافته های روانشناسی در ابتدا دهه 80 میلادی ست که گفت : همجنسگرایی یک میل صحیح و نرمال انسانی ست.
گیرم دو تا همو هیچ وقت بچه دار نمی شوند. حالا این وسط همیشه الاغ های متعصب تابوزده یی بودند که تا من از همو ها دفاع کردم مرا گی و ک.ونی و ابی خواندند.و من هم گفتم باشه خانم ها! اصلا بنده گی هستم - که نیستم- اما حالا این چه ربطی به یقین من دارد؟هان الاغ ها؟
...
البته اینطور که می گویی این یارو هم بهت تجاوز می کرده. اینجای کارش ایراد دارد.داستان همان خانم لزبین سوئدی ست که چند وقت پیش با دیلدو به یک زن بیچاره تجاوز کرد.
...
تو اول یقین می کنی بعد وقتی هم می فهمی رفیق ت بای سکسوال ست خیالی نداری . می گویی خب میل و لذت اوست. دمش گرم بیشتر لذت ببرد. مگر قرار ست با من سک.س کند؟!نه.او رفیق م ست.
همین.
خوشحالم که برګشتی!!
دگرباشی (همجنس گرایی) پیش و بیش از آنکه بیماری باشد، سلیقه است.
خوشحالم که بازم می نویسی!
جونم برات بگه که من هم با یکی از اینها هم اتاق بودم و به بهانه های واهی مرا به تخت خویش فرا میخواند و من دختری 18 ساله نمیدونستم قضیه چیه.
ماجرا طوری نزدیک به بخیه بود که هر دم پای خوانواده ها داشت باز میشد که من شخصن این توطیه غرب را در نطفه خفه کردم.
ولی یه چیز دیگه بعضیهاشون لز نیستن بلکه در نبود گوشت چغندر و پادشاه و اینها.چون کسی که لز باشه اصلن با مرد حال نمیکنه و نمیتونه ازدواج کنه ولی اینی که من دیدم ازدواج کرد.
شبنم جان تماس هاي جسمي بين دختران شايع تر از پسران هست.دختر هاي زيادي رو ديدم كه دوست جوون جوني و هم اتاقيشون رو راه به راه بغل مي كنن و مي بوسن. خيلي از هم اتاقي هاي من عادت داشتند روي يك تخت بخوابند !
حتي كساني رو مي ديدم كه با هم حمام مي رفتند!!!!
من از اين عادت ها نداشتم .اتفاقن در مورد بدنم خيلي حساسم.و به نظرم مي اومد من زيادي حساسم.
اينكه شناخت اينكه كدوم دختر لز.. هست مشكل تره.اين بود كه من هم دير متوجه شدم.شايد اون دوست شما هم هم.جنس.خواه نبوده.
اولا خوشحالم که برگشتی....
ثانیا تو.ی این آشغالدونی که همه چی پیدا میشه چه اشکالی داره یکی با هم جنس خودشو حال کنه....بخدا نه عیبه نه بده.....بیماری هم نیست..به قول الهام سلیقست...منتها حالا حالاها وقت لازمه تا این جماعت شعورش به سلیقه برسه.....
ثالثا معلومه که هر وبی رو پیوند نمیکنی....به درک...من برهنگیتو دوست دارم...
دانشجو هستم...بدبخت هستم.....
مگر ما در مملکتمان همجتس گرا داریم؟ یعنی رییس جمهور محترم دروغ میگن؟ حاشا و کلا!
آیه ی گرامی!
بله، قبول دارم که باید در روابط دوستانه و خانوادگی، ساده و صمیمی و با گذشت و اغماض و محبت، با موضوعات برخورد کرد. آن هم در مقولاتی فرهنگی و عاطفی که باید نرم و آهسته به آن نزدیک شد که مبادا چینی نازک عزیزش در غربت خانه ترک بردارد!
به نظرم بخشی از لطف کار خوابگرد در این بود که شوری انداخت بین لااقل 82 نفر انسان شریف و صمیمی در وانفسای افسردگیها و پژمردگیهای ناشی از مغبون شدن، و نیز بین چند نفر آدم پیچیده و زخم خورده مثل من که داغ دلشان را تازه کرد تا بدینوسیله هدایتها و مدیریتهای اجتماعی را بویژه آنجا که با فرهنگ و عاطفه سرکار دارد به چالش بکشد تا کسی وسط دعوایی خصوصی برای عوام نرخ تعیین نکند.
در واقع ما از دیوار کوتاه دوست بالا رفتیم تا روش مذموم سردمداران موج سورای را در این مرز و بوم زیر سوال ببریم و به هوش چشمها هشدار دهیم. وگرنه من در حریم های خصوصی با دوست تا ته جهنم هم میروم تا با او باشم.
البته من در این نقد جدی و ضروری دوستانه، از تمام ادیبان فحاش و بلاگرنماهای بدزبان و حسود که ساحت عزیز و نازنین خوابگرد را آزردند تبری می جویم.
و البته که تنها عشق واقعی من کتاب بوده است و همین عزم مقدس خوابگرد به من هم سرایت کرد و بر دوز کتابخوانی ام افزود که از این بابت هم از او متشکرم.
و آخر اینکه بی سانسوری محال است! و ممنون.
حالا یعنی الان برات جا افتاده خوب؟ می خوای یه کم دیگه به خودت وقت بده شاید متوجه شدی که خودتم از قضا لزبین هستی، به هرحال شدنیه دیگه.
welcome back
merci
فکر کنم یه چیزی تو همون مایه های نظر دومی که در باره ی همجنس گرایی داشتی درست تر باشه. سلیقه ای دونستنش دور از واقعیته. حالا میشه اسمش رو بیماری نگذاریم و بگیم یه جور تفاوت مثلا فیزیولوژیکه. با این دید هم البته اونها آدمند، ولی دیگه زیادی روشنفکر شدن، ما رو از حقیقت دور میکنه. می دونی که هموسکسوالها نه اینکه فقط نخوان با جنس مخالف رابطه داشته باشن، بلکه نمی تونن و چون نمی تونن البته هم که نمی خوان! به همین سادگی. به نظر من طبیعی هم نیست، ولی قابل درکه و قابل احترام. البته شیوه دیگری از همجنسگرایی هم به خصوص در ایران رواج بسیار داشته که از باب تفنن و تنوع طلبی بوده که ربطی به همجنسگرایی موردنظر نداره.
فقط خواندم.
نظری ندارم.
خوب شد برگشتی!
با این نظر که من اگر خوبم اگر بد به کسی ربطی نداره و تو هم و او هم،موافقم.اما نظر شخصیم در مورد همجنس بازها(نه همجنس گراها)زیاد مثبت نیست.گرچه هردوتاش بیماریه.اما اولیش یه بیماریه که خود شخص خواسته و میخواد و دومیش یه بیماریه که دست خودش نیست.
کشیشها ، راهبه ها و همجنسگراها همه به یک اندازه غیر معمول هستند!
1- خوشحالم که برگشتی
2- همه حالش به همینه که همه حالشون یه جور هوول نمیشه
3- اینم یه جورشه دیگه، بقول خودت بعضیا اینجوریشو دوست دارند
4- باید درک کنیم و خودمان را همگام کنیم
اصلن بيا يه جور ديگه به قضيه نگاه كنيم. فكر كن كه اين انگشت زدن طرف تيك يادگيريش بوده! هر كسي يه تيكي داره يكي سر تكون ميده يكي كاغذ خط خطي مي كنه يكي با انگشتش با موهاش بازي مي كنه. اين بنده خدام با انگشتش تاييد ميكرده اون صرف فعل رو.
گذشته از شوخي با وجود اهميت باوري كه تو اين روزا بهش رسيدي فكر كنم از اون مهم تر اينه كه آدم بتونه جوري رفتار كنه كه طرفش باور كنه كه تو به عقيدش و متفاوت بودنش باور داري.
همجنس گراها از نظر من خیلی از آدم های معمولی روح های پاک تر و سالم تری دارند.
لزبین هایی که به حقوق دیگران احترام می گذارند و همیشه حقوقشان نادیده گرفته می شود.
چرا همیشه به کسانی که مثل دیگران نیستند به چشم بیمار یا یه قورباغه درختی نگاه می کنیم؟
برای رفع ابهامات و خیالات احتمالی باید بگم من لزبین نیستم.
منم فك ميكردم بيماريه... اما سليقه ست واقعن...
خوب اينجوريشو دوس داره چي كار كنه؟!
در این شب ابدی
الهام میزبان
به روز است
با:
قطار برگشت
تشکر ویژه از تمام کثافت های جهان
نفس عمیق برای شروع راند بعد
قشنگترین عکسی که با بچه ام گرفته ام
و شعری که میخواهد بگوید:
با عشق به ادبیات
ادامه می دهم
ادامه می دهم
ادامه می دهم
چی شد پس؟
غیبتون زد یهو!
نکنه بازم که رفتین یه جای دیگه!!!
مگه شما کولی هستین؟
سر هرکی توی گ و ی خودش ...!
"این چه قومیست محمد؟؟؟"
به روزم...
benamebaba.blogfa.com
من اصلا با وبلاگ میانه ای ندارم...
و خودم تو یه سایت پر ببینده قلم میزنم به صورت حرفه ای...
ولی با این حال موضوع توی وبلاگ شما با اینکه کمی غیر طبیعی به نظر می رسه ولی به دلیل نثر زیبایتان جذابیت دارد واین عاملی شده است برای افزودن شما به علاقه مندی هایم...
امیدوارم موفق باشید..
من یه چیزی شبیه یه زیست شناسم. تو ایرانم درس نمیخونم. تا جایی که از نظر زیست شناسی موضوع رو بررسی کردم و استادامون برامون گفتن:
کسی که از نظر ژنتیکی دارای یک جنسیت مشخص هست, یعنی جنسیت کاذب نداره, از نظر زیستی منطق میگه که باید با جنس مخالفش باشه, اما
اما این نظر شخص خودمه, با توجه به اینکه تو دوران راهنمایی و دبیرستان و در بین دوستام تو دانشگاه ایرانم همیشه 1-2 نفر بودند که گرایش به همجنس خودشون داشتن, میتونم بگم اینجا بحث سلیقه مطرح نیست, این گرایشها تو آدمایی که من دیدم بیشتر به خاطر کمبودهاشون تو زندگی به خصوص رفتار های غلطی که در دوران بچگی باهاشون شده شکل گرفته.
در آخر اعتقاد شخصی من اینه که همه انسانها حق دارند تو جامعه بر مبنای هنجارهای جامعه آزادی داشته باشند. مثلا توی آلمان اگه یکی بیاد به همجنس بازا فحش بده یه رفتار ناهنجار داره و تو ترکیه یا ایران اگه یه زوج همجنس وسط یه جای شلوغ همدیگرو ببوسند. این نشون دهنده ضعف فرهنگی این دو کشور آخری نیست بلکه نشان دهنده تفاوت فرهنگهاست. چیزی که مهم به نظر می رسه اینه که این تفاوت ها رو درک کنیم و از روی احساس و به احیانا به خاطر روشنفکر نشان دادن خودمان در مورد مسایلی که احتیاج به بررسی و مطالعه دارند اظهار نظرهای عجولانه نکنیم.
dar kol in mozoue ro nemipasandam ama be agideye afrad darhalati ke baraye bagie ijade mozahemat nakone ehteram mizaram rasti linketun kardam ,
سلام
خوب هستيد؟
من باران هستم . وبلاگ شمارو از لينكهاي كنار وبلاگ هيرگاموس عزيز ديدم. ديشب بي خوابي به سرم زده بود و تا 5 صبح بيدار بودم اينجوري شد كه تمام وبلاگ شما رو از پست اول تا اينجا خوندم.
قشنگ مي نويسي. طرز نوشتنت منو ياد كسي به اسم فالشيست ميندازه، يه دختر شيرازي كه يهو وبلاگشو بست (هيرگاموس يادته كه؟)
از بين همه مطالبت مطلب فاحشه مغزي خيلي قشنگ بود . واقعا بايد تاسف خورد به حال اين مملكت و اين ادماش
بي صبرانه منتظر پست جديدت هستم
فعلا دختر جون
...
به به عروس خانم لپ گنده ! من بلد نیستم برقص م. با این حال و احوال م هم که اصلا. اما برای آیه.م و الف خان همین جا پای لپ تاپ یه بندری می ترکانم.به یاد تمام آن لذت هایی که ترکاندم. باشد که مقبول حضرت عالیه قرار گیرد و جناب داماد.
...
جدا از شوخی . یک سالی هست که می شناسیم هم را؟آن روز هم گفتم بهت که وقتی گفتی:" عقد کردیم " خوشحال شدم. اما دلم هم گرفت. کدر نشد ها. اما گرفت.دوستی خودمان را در خطر می دیدم. می دانم می دانم الف محشر ست و خودم بهت بارها گفتم که یا الف را می پروانی برای رسمیت یک رابطه یا هیچکس .
درک تو از من عالی ست بشر. در این همه رفاقت های ریز و درشتی که داشتمدر این چهار سال و اندی در تهران در میان این همه رفقای دختری که در دور و ورم هستند و این روزها هرکدام شان یکتا هستند و در میان همه آنهایی که آمدند پارتنرم شدند و رفتند سرجمع تو درک ساده و درست تری ازم پیدا کردی.شاید چون خودت به نوعی هم تجربه م بودی.کمی و شاید بیشتر کیفی.
و تنها همین بود که مرا نگران کرد که دوست خوبی را دارم از دست می دهم. اما بی خیال. اگر تو الف را انتخاب کردی و به اسمش قسم می خوری نگرانی من هم بی مورد ست.
...
این روزها پیچیده م بهم بد. سه روزه در خانه خوابیدم و امروز بهترم.آره زیاد فیلم می بینم.این آخری را هم دارم طلاق می دهم. ای بابا. عادت کردم. غمین نیستم اصلا. خودت می دانی چرا . اما شاد؟نمی دانم.
بهرحال گه و گداری از من هم یادی کن. راستی الف را کی ببینم؟
...
در ضمن عشق زیادی می کشد. من هنوز هم می گویم فلانی. می دانی دیگه.در این همه رنگ و وارنگ ش او عشق بود و واسلام. نگران نباش.
" این کامنت عمومی ست "
همین.
ارسال یک نظر