۱۳۸۸/۱۰/۰۸

سوت نزن عزیز جان ! سوت نزن !

بگذارید همین الان تکلیفمان را روشن کنیم که ختم به سوءتفاهم نشود. من مذهبی نیستم و از این وبلاگ روشن است تا آنجا که از دستم بر آمده سعی کرده ام خرافات مذهب را نشان بدهم.

آقا جان ! خانم جان ! توی که جانت را گذاشته ای کف دستت و رفتی توی خیابان ! می خواهی این جنبش به نتیجه برسد یا نه ؟ این همه خونی که به آسفالت ماسیده ، این همه آدمی که از زنده بودنشان در زندان پشیمان شده اند ، می خواهی به نتیجه ای برسیم یا نه ؟ پس عزیز جان روز عزیز مذهبی این مردم توی خیابان سوت و کف نزن !

هر جامعه برای خودش قواعد و قانون و خط قرمز های نا نوشته خودش را دارد .که اگر بلدشان باشی خیلی جاها از باخت تو یک برد صد درصد می سازد و اگر رعایتشان نکنی ، از برد تو باخت کمرشکن می سازد. توی جامعه ایران مذهب یکی از این خط قرمز هاست . چه من و تو خوشمان بیاید چه نیاید ، چه ما دوست داشته باشیم ، معتقد باشیم چه نباشیم . حقیقت اینجاست که مذهب در خور و خواب و بیداری و مرگ و س.ک.س این مردم زیست دارد .

جامعه شناسی به من و تو می گوید در یک جنبش ، انقلاب ، بر اندازی ، هر چه تو اسمش را می گذاری کسانی که بار اصلی را می برند و کار اصلی را می کنند، طبقه متوسط یا مرفه گوگولی نیستند . طبقه پایین جامعه هستند . یعنی همین جماعتی که روز عزای حسین النگویی زنشان را می فروشند و قیمه اما حسین نذر می دهند و گل بر سر می گیرند و بر سینه می کوبند.

اگر فکر می کنی ما به همچین جنبشی نیاز نداریم ، ما به مردم مذهبی نذر کن و سینه زن احتیاج نداریم ، ما به جذب و همراهی عامه مردم احتیاجی نداریم : پس بفرمایید منزلتان .بی خود خونتان را بر آسفالت نریزید و گلویتان را جر ندهید. بروید پرده های منزلتان را هم بکشید و یک 400 سال دیگر بی زحمت بیرون بیایید که شاید مذهب در جامعه ایران کمرنگ شده باشد.و اگر جز این فکر می کنی پس حواست به خط قرمز های اینها باشد.

که من هر بار تله وزیون بی شرف ج.الف آن صحنه دست و سوت را نشان می دهد ، رنگ می دهم و رنگ می گیرم که فردا جلوی بقال و چغال و میوه فروش و قصاب (که همان مردمند ) و دارند دست بر دست می کوبند از "حرمت شکنی در روز عزیز ! " در نمانم که چه جواب بدهم .

چیزی که جنبش ما این روز ها پیش از همه و بیش از همه احتیاج دارد آدم سیاس و خط بده و شور بپا کن نیست . ما جامعه شناس احتیاج داریم. کسانی که از درز و دورز و سوراخ و سنبه مردم ایران بهتر از خودشان مطلئند.کسانی که مردم ایران را خوب می شناسند. جامعه شناس های که بلدند چطور مو از ماست این مردم بکشند . کسانی که الان به وفور دم دست این جماعت کودتاگر باتوم بدست ریخته اند .و وقتی آن صحنه کف و سوت را پشت هم پخش می کنند ، یعنی کارشان را خوب بلدند.

آی خانم ها و آقایان معترض ! بی حجاب ! چادری ! سکولار ! سلطنت طلب ! بچه هیئتی ! دی جی ! مردمی که میریزید تو خیابان ها ! قربان دستتان ! حواستان باشد پا که از خانه تان بیرون می گذارید دیگر نماینده یک جنبشید . به منزلتان هم اگر برگشتید، گریه هاتان را که کردید ، زخم هایتان را که بستید ، تپش قلبتان که نرمال شد ، بی زحمت کمی هم فکر کنید .

۱۳۸۸/۱۰/۰۱

زاد و رود

بار اول که مادرش مرا دید ، خوب براندازم که کرد ، سبک سنگینم که کرد ، چشم و ابرو و لب و دهانم را که سنجید ، دستش را گذشت روی شانه پسرش و غمگین گفت «این پسر زاد و رود ماست !» من فهمیدم که این پرچم سفید است که دارد تکان می دهد . که دارد پسرش را به من تسلیم می کند.

به مترجم ها یاد می دهند که نسبت به جمله ها سختگیر باشند. وسواس داشته باشند و پس ظاهر دنبال معنی پنهان بگردند . که موقع ترجمه یک چشمشان به گوینده باشد یک چشمشان به مخاطب. عادتم شد که جمله های فارسی را هم ترجمه کنم . با همان علاقه ای که داستانی آلمانی ترجمه می کنم. گاهی یک جمله ،یک سطری ساده یک پراگراف دنباله دارد . گاهی یک پراگراف را می شود توی یک سطر ترجمه کرد و خلاص!

«این پسر زاد و رود ماست » یعنی دختر جان ! این شازده ای را که می بینی ؛ تنها پسرم است.تنها پسر فامیل . حواست هست کی را دستت می سپارم؟ که قرار نبوده خودش راه بیافتد به دختر پسندیدن. دختر جان خیال نکن دل بردی و رفتی ها!!! آدم که زاد و رودش را ول نمی کند ! چشم یک فامیل نگرانش است ...

من هیچ وقت زاد و رود کسی نبوده ام خانم جان ! هیچ خاندانی دم بزرگش به من وصل نیست ! ما خانواده «اجاق کور» ی هستیم! پسر نداشته ایم. نمی دانم این چیز ها که می گویید یعنی چه ؟! من اهل پریدن های بی حساب و کتابم . می ترسم این زاد و رودتان دستم را ببندد . چشم این همه خاله و خانباجی که نگرانش است ، وزنه پایم بشود. پسرتان بردارید ببرید ، مال خودتان !
می خواستم همه اینها را برایش بگویم که خیالش آسوده شود . نشد . یعنی چشم افتاد به انگشت های گره خورده الف عزیز ! که از فشار به سفیدی می زد. دلم نیامد . دلم سوخت . آدم که زاد و رود بودنش را خودش انتخاب نمی کند.
زاد و رود : اولاد و فرزندان .زاد و ذریات .ادامه نسل

۱۳۸۸/۰۹/۲۶

درس های اسدالله میرزا برای مردان !

اسدالله میرزا :
فعلن درس اولتو گوش کن ! به زنا که میرسی نشون بده مشتری هستی ، طالب جنسی ، خریداری ! بعد برو با خیال راحت بخواب . بیلیط سانفرانسیسکو رو رزرو کردی .خودشون میان سراغت که باهام برید سانفرانسیسکو !

سعید :عمو اسدالله ...من ..

اسدالله میرزا : یمانه و عمو اسدالله ! باز میخوای بگی قلبت به خاطره یه عشق آسمونی می تپه ؟؟ خب بذار بتپه ! انقد از این مزخرفاتو بگو تا دختره رو ببرن ، بشینی به یادش آه بکشی !
سعید : مگه عشق نباید همینجوری باشه ؟ پس این چیزا که تو کتابا می نویسن چیه ؟
اسدالله میرزا : مُمنت ! واقعن مُمنت ! تو با این قدت هنوز هیچی حالیت نیست.کدوم کتابا ؟ کتاب اینه که من دارم درست میدم .درس دوم ! همیشه یه بهانه جلو پایه طرف بذار که به همون بهانه بیاد سراغت .
سعید : خب اگه نیومد چی ؟
اسدالله میرزا :مُمنت ! تو باید یه جوری بازی کنی که اون نفهمه .درس سومم بهت بدم یا زیادیت میشه ؟ درس سوم اینه که هیچوقت اینجوری قیافه نجیب به خودت نگیر ! زنا تا ببینن که قیافه نجیب و سر به زیر داری حتی اگه قمرالملوک وزیری باشی ، میگن واخ که چه صدای یخی !!! اگه کلارک گیبل باشی ، میگن واخ که چه خوشگل بی نمکی !

دایی جان ناپلون – ناصر تقوایی

۱۳۸۸/۰۹/۲۱

کرم از خود درخته !

یک – آقا و خانومی که شما باشید همین هفته پیش توی مترو سر در یقه توی یک کف دست جا ایستاده بودم.این آهنگ معرکه « nothings else matter » توی گوشم خوش می خواند که یک هو شنیدم صدای زنانه گفت «هوی مرتیکه ی خر ! حواست هست دستت کجاست؟» زنه انقدر سرخ شده بود که راحت می شد فهمید مردک چکار کرده . ملت که فهمیدند قضیه اور. تیک است ،چرتشان پرید و آمدند وسط میدان .درد سرتان ندهم غوغای شد تو همان یک گُله جا .عده ای آمدند در جبهه خانم که : مرتیکه خجالت نمی کشه! / خارمادر نداری خودت مگه ؟ / لاالله الا الله ! . طرفدار های آقا هم به طور ملایمی ناموس خانم را یاد می کردند!این وسط یک پیرمردی هم در امد که : ای بابا ! کرم از خود درخته ! اگه خودش نمی خواست که نمی اومد تو واگن مردا ؟ زنه ایستگاه بعد پیاده شد .

دو – چند وقت پیش سوار تاکسی شدم . خسته و سست سرم را چسبانده بودم به شیشه .وسط های راه دیدم بدجوری جایم تنگ است .مرد بغل دستی دست و دلبازانه هیکلش را انداخته بود روی شانه من و پایش را چسبانده بود به پایم و همچین ملس فشار می داد . سر چرخاندم که ببینم چه مرگش است پدر سگ !که دیدم ای دل غافل ! یارو کیفش را گذاشته بود بین خودش و پیرمرد کناری ، موبایلش را گرفته بود سمت من ودر کسری از ثانیه دیدم ... پور.نو نگاه می کند !!! همچین بغض کرده بودم که یک لحظه فکر کردم وسط اتوبان پیاده شوم بنشینم به گریه کردن . بعد گفتم دست چپم را بکوبم توی صورتش ، فوقش دو تا هم می خورم . مردک سکوت مرا حمل بر رضایت کرد و دستش را سراند روی پایم !تمام زورم را جمع کردم سمت چپ بدنم و هلش دادم و بلند گفتم «آقا درست بشین !» مردک خودش را جمع کرد و یک « بله آهان» ی هم پراند که مثلن حواسش نبوده . چند ثانیه زل زدم توی چشمان چرکش و کیفم را چپاندم بینمان .

سه – فکر می کنم این موضوعیست که همه جایی دنیا وجود دارد . من اسمش را گذاشته ام تجاوز نرم ! خبر ندارم بقیه دنیا با این تجاوز های نرم چطور برخورد می کنند. اما توی همین گربه خودمان بیشتر دیدم که خانم ها سکوت می کنند. سعی می کنند صحنه را ترک کنند . چون عامه اعتقاد دارند که لابد خود خانم عیب و علتی از خودش نشان داده که آقا دست به کار شده !!! یا می گویند «خوبش شد !!! تا حواسش باشه دیگه این لباسو نپوشه!!!! » یا زن بد است صدایش بلند شود . یک عده از خانم های دل و قلوه دار هم دیده اند که گیس و گیس کشی راه می اندازند .به نظر شماچطور ؟ اگر خانم هستی این جور وقت ها چه کار می کنی ؟ اگر آقا هستی و هم جنس هایت را بیشتر می شناسی به نظرت چه واکنشی مناسب تر است ؟

۱۳۸۸/۰۹/۱۴

مسلمون ! سینه اولاد علی را ول کن !

پدر بزرگ من (پدری ) سید بوده از همین پیرمرد های نورانی ، کلاه سبز و ریش سفید. نسبش می رسیده به امام موسی کاظم و لابد از لعبتی ایرانی . گویا کراماتی هم داشته (پدر بزرگه رو می گم ). من که ندیدمش ، راست و دروغش با آنها که نقل می کنند.اما گفته اند که کفش هایش جلوی پاش جفت می شده و کودک ارمنی تب نوبه ای را شفا داده و روز و ساعت مرگش را پیش بینی کرده و قص علی هذا!از تمام کرامات پدربزرگ دو چیز برای من مانده یکی لقب ساداتی که گاهی بعضی ها بعد اسمم می آورند و دومی عید سیدا!!!!

این عید سیدا در کودکی مایه شادی من بود . یعنی در عالم بچه گی کلی کیفور بودم که خانه ما انقدر شلوغ می شد و مهمانی و ...اما حالا بیشتر باعث دردسر است. از چند روز قبل به فکر نظافت خانه باید بود و پذیرایی و عیدی ومهمان داری. روز عید سیدا پای همه جور آدم به خانه ما وا می شود .از قضا یک عده شان از آن خل مشنگ های خر مذهب مخ تعطیلی هستند که عقیده دارند مومن واقعی باید راه بی افتد ، هفت تا سید بجورد و ... سینه اش را ببوسد!!!!!!! بله برادر ، سینه اش را !!!! اینطوریست که هر سال به من تجاوز می کنند . تو پستو هم که قایم بشوی با اصرار و ابرام می جورندت و یقه ات را جر می دهند ! باز خدا پدر مادرشان را بیامرزد سفارش بوسیدن جای دیگر را نکرده اند !!!

از شیعه خرافاتی تر می شناسی ؟ غریبه که اینجا نیست همه می دانیم نصف این گنبذ و امام زاده ها الکیست .90 درصد سید های که زور می زنی سینه شان را ماچ کنی هم آبگوشتیند ، 100 درصد این چرت و پرت های که توی گوشت فرو کرده اند هم از سر معده بوده .


معتقدی ؟ باش ! شیعه ای ؟ باش ! اما جان مادرت سینه اولاد علی را ول کن !