۱۳۸۸/۰۵/۱۰

تو بهترین صحنه شو! برهنه شو ! برهنه شو !

وبلاگ نوشتن یا حتی نوشتن هشتاد درصدش از خودپسندی آب می خورد . حالا شما می گویی نه؟ پنجاه درصد ! نه حرف من ، نه حرف شما !!! همین که کسی می نویسد و فکر می کند باید کسی بخواند (یا حتی نخواند ) یعنی خودش را خیلی قبول دارد و می پسندد!! همین که حرفها و نوشته ها و احوال و کار روزانه اش را آنقدر مهم می داند که توقع کند برای عده ای دیگر هم به اندازه وقتی که برای خواندنش صرف می کنند با ارزش باشد ، یعنی خودپسندی .
دست کم بیست درصدش هم بر می گردد به همان غریزه ای که فروید بخت برگشته می گوید.شما قبول نداری ؟ ثابت شده دست کم در همین گربه خانگی خودمان تمام کارها از همین غریزه ریشه می گیرد. حالا هی شما بگو نه ! همه اش حرف خودم.
من به صد و یک دلیل می نویسم.صد دلیلش را کم کم با هم مزه مزه خواهیم کرد حالا همین یک دلیلش را برایتان می گویم ، خیرشو ببینی ! :
تا به حال شده جلوی آینه پرو یا حمام یا ... همین که برهنه و لخت می شود سرت را بالا کنی و یک لحظه خودت را به جا نیاوری ؟ بعد همین که به اندام برهنه و بی لباست نگاه می کنی به بازو و سر و سینه ، آن قوس ملایم گردن ، ناف و کمی هم پایین تر ...، به خودت بگویی پس من این شکلیم ! پس من اینم ! خودت را برهنه باز بشناسی ؟ خودت را که همیشه پیچیده در لباسی و عادت شده اینجوری با کمی تعجب دوباره بشناسی ؟
برای من نوشتن در مجازستان همچین حسی دارد .همان بُهت باز شناسایی . یعنی همین که گاهی می نویسم و اغلب هم بی اهمیت و روزمره ، لای همین نوشتن ها انگار بعضی رفتار ها و حالت ها هایلات می شود . Bold می شود . خودم را باز می شناسم : اِه ، اِه پس من اینطوریم ؟؟!!!!
برهنگی خیلی خاصیت دارد دوست من. بی خود شاعر نگفته : تو بهترین صحنه شو ! برهنه شو baby ! برهنه شو !

۱۱ نظر:

گنجشکک اشی مشی گفت...

دورود /

اول که سلام و تهیت به خاطر وبلاگ نو .
نمیدونم وبلاگ قبلیت رو توی بلاگفا دبدم
یا نه اما به هر حال آرزو می کردم اونجا می بودی تا هر وقت به روز می شد
صفخه ات متوجه میشدم .. به هر حال
مبارکه .
در باب این برهنگی والله من از اونجا
که عمدتن به قول شمالی ها در بنده
منزل تنها به سر میبرم این شگفتی در
دیدن اندام برهنه خودم رو از دست
دادم حالا نمیدونم خوبه یا بد اما ذاتن
علاقه ای به بررسی اندامم ندارم چون
نقاط شگفت انگیز و کشف نشده ای نداره :))
امیدوارم تو از کشف خودت کماکان لذت
وافر ببری اما در اینکه نوشتن تا حد
زیادی برای نمایش هزارتوهای ما و ذهن
ما هست و نیاز داریم به دیده شدنشون
توسط دیگران خیلی موافقم .

در ضمن از اونجا که نمیتونستم به طریق
مخفی مثل بسیار بلاگ های بلاگفا لینکت
کنم در حال حاضر لینک مشخصی و اگه
احیانن دچار معذوریتی هستی که نمیخوای
همه به وبلاگت بیان بگو تا چاره دیگر
کنیم انشااله .

وقت خوش ./././././././././././.

بهرام گفت...

دوباره نوشتن يعني انگيزه پيدا كردن!!
مبارك باشه
خيلي طور هاي ديگه هم هستيم كه حتي اگه خيلي بيشتر ببينيم خودمون رو هم نمي فهميم

آذین گفت...

مبارک باشه خانه ی نو.

زهرا گفت...

سلام

توی این محیط مجازی تا زمانی که به ماهیتت در محیز واقعی اشکار نشده میشه برهنه بود اما همین که یکی از دنای واقعی پی برد تو مجازی همون ادم حقیقی هستی ...دیگه زیاد هم نمی شود برهنه شد

Reza Mahani گفت...

good idea, but you do not have to look at your self naked, just say something unusual to yourself in mirror and experience new feelings and emotions

پيوست گفت...

يا لااقل مي‌شه گفت كه اون بخشي از خودمون رو مي‌نويسيم كه ازش خوش‌مون مي‌آد و موقع گفتنش سرمون رو بالا نگه مي‌داريم...
خيلي وقت‌ها بوي پز دادن و نوشتن به قصد خودنمايي بدجوري از نوشته‌هامون بلند مي‌شه.
خوشحالم كه جايي مي‌نويسي كه من هم مي‌تونم بخونمت.

ناشناس گفت...

منزل نو مبارک.
نمی تونم به حرفت ،مهر تایید اجباری بزنم.چون دیدگاهها متفاوته.

آخرین پدرخوانده گفت...

تبریک بخاطر اولین پست پبلاگت. امیدوارم مستمر بنویسی.
اما با نظرت در مورد وبلاگنویسی مخالفم.یا حداقل در مورد خودم این جوری فکر نمیکنم.
اما با بخش دیگر حرف هات در مورد شناخت آدم از خودش بت وبلاگ نویسی کاملا موافقم. من خودم بار ها شده که به آرشیو وبلاگ مربوط به سالهای پیش سر دزم. به نوشته ها و جزییات فکر کردم. تغییر رو کاملا میشه از نوشته ها فهمید. هم در سطح و هم نوع بینش به دنیا و مسایل.
..................
اما یک پیشنهاد. وبلاگت به شدت مستعد فی*لتر شدن هست. یه فکری به حالش بکن.
( فضولی من رو حتما میبخشی)
منتظر پست ها بعدی هستم.
فعلا

میثاق گفت...

من فقط برای این احتیاج به نوشتن كه عجالتاً برایم ضروری شده است، می نویسم.من محتاجم ، بیش از پیش محتاجم كه افكار خودم را به موجود خیالی خودم ، به سایه ی خودم ارتباط بدهم ، این سایه ی شومی كه جلوی روشنائی پیه سوز روی دیوار خم شده و مثل این است كه آنچه كه می نویسم به دقت میخواند و می بلعد ، این سایه حتماً بهتر از من میفهمد !‌«صادق هدایت»

ن د ا گفت...

اکسلنت...

سينا جامي=Sina Jami گفت...

خب ،این لازمه...هر کی یه خلوت میخواد و هر از گاهی باید اونو عوض کنه...تنها میمونه عادت و علاقه به محیط و آدماش...به نظر میرسه آدما و دوستها رو باید گلچین کرد و برخیشون رو یه جاهایی برد و برخی رو نبرد...نمیه آدم با دیوار صحبت کنه...آدم مخاطب میخواد...چرا؟ چون توی آینه میشه خود رو دید و بهتر شناخت...به همین دلیل باید یه سری از آدمها رو خیلی جاها با خود برد...و یه سری رو رها کرد و یه سری رو هم بعضی جاها...اما پای ثابت همه جا خود مائیم...میمونه طرف مقابل که اصل کاریه....اون باید خودشو یه جور به تو برسونه ( یا تو خودتو یه جور به اون برسونی) که هر دو تا بشین پای ثابت خلوت هم...