۱۳۸۸/۰۸/۲۴

ازدواج تحمیلی !

خب ! جانم برایتان بگویید که آقایی دوست پسر را سیزده آبانی به اتهام «تحریک ! مردم برای اغتشاش » دستگیر کردند و اگر چه الان سالم و سر و مرو گنده دارد برای خودش ول می چرخد اما من از تصور آن لحظه هم دچار شک می شوم. حالا نمی دانم اگر می دانستند آقا عضو حزب مشارکت هست هم به همین آسانی ولش می کردند ؟ یا اینکه الان همه شما می توانستید چهره شکنجه شده و کبود آن جناب را در تلوزیون هایتان به عنوان جاسوس انگلیز ببینید ؟ اگر فکر می کردید من بعد از دیدن ایشان مثل این خانم چادری های سریال ها ی کوفتی بسیجی / حزب الهی در آغوشش کشیدم و گفتم «برو ! برو ! و در راه هدف متعالی و وطن محترمه جان خودت را فدا کن ! » سخت اشتباه می کنید !چنان فریادی بر سرش کشیدم که بینوا تا مدتها با دهان باز مرا نگاه می کرد !
بعد هی با خودم فکر می کنم اگر آقای دوست پسر همچنان در مبحس می ماند باید وبلاگ برای آزادیش درست می کردم ... دم در اوین کیک تولدش را قاچ می کردم ... پنجشنبه ها شمع به دست می رفتم پارک لاله ... با بی بی سی مصاحبه می کردم ..
لابد خانواده اش وجود مرا تکذیب می کردند . لابد این وسط ها مرا هم به جرم روابط نامشروع دستگیر می کردند...


خلاصه این که این قضیه دستگیری آقای دوست پسرمرا به فکر انداخت مثل آدم به پیشنهاد ازدواجش فکر کنم ، تا اگر فردا روزی دستگیر مان کردند حداقل جرم ناموسی نداشته باشیم .این ج. ا آدم را به چه کار ها که وادار نمی کند !

پ.ن 2: همچنان صدای مرا از یک مستراح عمومی می شنوید ! امین جان یک دنیا ممنون به خاطر راهنمایی هایت.

۳ نظر:

بهرام گفت...

خوب اينجا تهران است(صداي)ج.ا.ا . فعلا" بايد سوخت و ساخت

Born in 1355 گفت...

نه ازدواج نکن! مزه اش از بین میره!

ناشناس گفت...

bebin age azash bar miyad zendegiye khodesho khodeto yeki 2 ta jeghelaro jam kon bahash ezdevaj kon