۱۳۸۸/۰۹/۲۶

درس های اسدالله میرزا برای مردان !

اسدالله میرزا :
فعلن درس اولتو گوش کن ! به زنا که میرسی نشون بده مشتری هستی ، طالب جنسی ، خریداری ! بعد برو با خیال راحت بخواب . بیلیط سانفرانسیسکو رو رزرو کردی .خودشون میان سراغت که باهام برید سانفرانسیسکو !

سعید :عمو اسدالله ...من ..

اسدالله میرزا : یمانه و عمو اسدالله ! باز میخوای بگی قلبت به خاطره یه عشق آسمونی می تپه ؟؟ خب بذار بتپه ! انقد از این مزخرفاتو بگو تا دختره رو ببرن ، بشینی به یادش آه بکشی !
سعید : مگه عشق نباید همینجوری باشه ؟ پس این چیزا که تو کتابا می نویسن چیه ؟
اسدالله میرزا : مُمنت ! واقعن مُمنت ! تو با این قدت هنوز هیچی حالیت نیست.کدوم کتابا ؟ کتاب اینه که من دارم درست میدم .درس دوم ! همیشه یه بهانه جلو پایه طرف بذار که به همون بهانه بیاد سراغت .
سعید : خب اگه نیومد چی ؟
اسدالله میرزا :مُمنت ! تو باید یه جوری بازی کنی که اون نفهمه .درس سومم بهت بدم یا زیادیت میشه ؟ درس سوم اینه که هیچوقت اینجوری قیافه نجیب به خودت نگیر ! زنا تا ببینن که قیافه نجیب و سر به زیر داری حتی اگه قمرالملوک وزیری باشی ، میگن واخ که چه صدای یخی !!! اگه کلارک گیبل باشی ، میگن واخ که چه خوشگل بی نمکی !

دایی جان ناپلون – ناصر تقوایی

۱۴ نظر:

علی گفت...

عشق را که باید درش را تخته کرد.....
ولی در کل درس های جالبی داد بهش و واقعیات رو بهش گفت....هیچ وقت قیافه نجیب نگیر....
ممنون.

امین گفت...

درس چهارم را هم من میدهم:
هیچ وقت، هرگز، تحت هیچ شرایطی، از یک زن برای یک زن دیگر حرف نزن. حنی اگر مطمئن باشی طرف ظرفیت این را دارد.
به هیچ وجه من الوجوه این کار را نکن.

Zarrafe گفت...

matlabe ghablit mano yade in andakht http://yeaalameharf.blogspot.com/2008/09/blog-post.html

Zarrafe گفت...

va inja http://tiva87.blogspot.com/

آیه به زرافه گفت...

بسیار برام جالبه. ما واقعن من از این نوشته ها و پست ها بی اطلاع بودم. ممنونم که این لینک ها رو گذاشتید. توصیه می کنم بقیه خواننده ها هم بخوانند. این خاطره های مشترک نشون دهنده زیاد بودن و تکرار این برخورد های ناخوش آینده .مرسی.

بهرام گفت...

زيباترين سريال ايراني كه تا به حال ديدم! پنداري دوووووووووووووووود شد رفت آسمون............... اين ديالوگ تو اين زمونه خيلي به كارمون مي اد .

ARAM گفت...

ESHGHO ASHEGHI MALE DOREYE GHADIM BOOD
ALAN DIGE IN CHIZA DAR KAR NIST MOTASEFANE

بهرام گفت...

يه چيزي يادم افتاد ايه جان! عشق اون هم از نوع زميني به نظر من اصلا" وجود خارجي نداره!يك سري سوءتفاهمات هست كه به غلط عشق نوشته ميشه!دوست داشتن فكر كنم درست تره!

كيوان گفت...

بس كه اين پسره مثبت بود! حداقل اگر فقط ادعاي سانفراسيسكو رفتن رو هم به توصيه شازده اسدالله كرده بود باز شايد اونطوري به اون عاقبت دچار نمي شد.
راستي به حساب هيچ چيز نذاريا اما كلارك گيبل

آیه به کیوان گفت...

ممنونم کیوان جان . تصحیح شد.

Raha گفت...

من بودم مینوشتم: دای جان ناپلئون ایرج پزشکزاد، نه ناصر تقوایی!. والله!. خوب حالا که چی؟!!.

آیه به رها گفت...

من دائی جان ناپائون ایرج پزشکزاد را هنوز نخوانده ام . پستی که می بینی عینن فیلمنامه فیلم دائی جان ناپلئون تقوایی است. ننمی توانستم مطمئن باشم که توی خود کتاب هم دیالوگ ها به همین ترتیب و اندازه و کیفیت هست یا نه. به هر صورت اقتباس همیشه کامل صورت نمی گیرد.
دیگر اینکه همین دیالوگ های که نظرت ساده آمده انگار یک دنیا حرف دارد در مورد مرد شناسی و ن شانسی و رابطه زنان و مردان و نگرش آنها نسبت به هم .
همین عزیز جان !

گاو مشد حسن گفت...

دقیقا نمیدونم چی میخوام بگم ولی میگم.
ذهن مردان به دنبال ارضاء نیازهای جنسی است که در سایه ان میتواند به رشد و شکوفایی برسد(نظریه فروید)
مرد وقتی به سمت جنس مخالف میرودو جنس مخالف تاقچه بالا میگذارد حالا هر زنی...مثلا زن خود ادم...
یک سرخوردگی در انسان به وجود میاید یعنی به تعبیر و تفسیر کشلوفسکی در سه گانه فیلمهایش مخصوصا ابی یک موش (نماد سرخوردگی)در اتاق(نماد ذهن ادمی)پیدا میشود و رشد میکند و تکثیر ان به واسطه ی تکرار این امر اتفاق میافتد و خانه پر از موش میشود....
چاره چیست؟
اینکه گربه ای را بگیری و درون اتاق بیندازی تا موش ها را بخورد یعنی محیط پاک و تمیز گردد..
حال این گربه کیست و از کجا میتوان پیدا کرد سوالی است که فوکو جواب ان را داده است و ان نیز اینکه در این جهان هیچ تقدسی وجود ندارد مگر فاحشه ها که ذهن ادمی را پاک میسازند و زباله های ناشی از محرومیت جنسی را به زباله دانی منتقل میسازند.

fifi گفت...

من تا اینجا خوندم و با بعضی پستا واقعا خندیدم.
میخواستم هم بنویسم که عزیز جان دایی جان ناپلون مال ایرج پزشکزاده که دیدم بقیه گفتن و اصلا هم که چی؟؟؟
کلا با حال مینویسی.