۱۳۸۹/۰۲/۱۴

ننه ميشي زن پسرم ؟

هيچي نباشد يه كم اش زير سر هواي بهاريست كه مردم فيلشان ياد هندوستان مي كند ، كه پرنده و چرنده را به هوس بوس و كنار مي اندازد. خاله ها و خانباجي ها* آستين ها را بالا مي زنند و مي گردند پي دختر سنگين و رنگين و رنگ و لعاب دار .اينجوريست كه شبي ، نصفه شبي ، دم صبحي تلفن خانه ما زنگ مي زند و پشت بندش بابا صدايم مي كند و مي پرسد برنامه ام براي آينده چيست؟ همان آن شصتم خبر دار مي شود كه پاي يه شازده سفارشي ديگه اي در ميان است.

اگر سنتي ازدواج كرده ايد و روز خواستگاري اولين بار چشمتان به چشم همسرتان آشنا شده كه انشالله توي بغل هم گيس و ريش سفيد كنيد. من اما نمي فهمم اين همه دل گندگي را .همين شازده ها را كه انتخاب شريك زندگيشان را سپرده اند دست چهار نفر ديگر.آدم شور.ت هم مي خواهد بخرد نمي سپرد به كس ديگري. توي مجلس هاي خواستگاري خل خل بازيم مي گيرد. ويرم مي گرد سيني چاي را چپه كنم. يا شروع كنم به بع بع كردن ! از همان ورد هاي كه بره ها مي خوانند وقتي به مسلخ مي برندشان.

شازده تو از من چه مي داني ؟ از من چه مي فهمي ؟ مي داني دوست دارم روي كناره هاي جدول راه بروم ، حتي تو اين سن ؟ مي داني بعد از كامخواهي عادتم چيست ؟ مي داني من اهل خنده هاي بي هوام ؟ اينكه سرم را هوا بكنم و قاه قاه بخندم ؟ مي داني كسي را زيادي دوست داشته باشم بهش مي گم :خر ، عوضي ؟ مي داني گاهي سوار خر شيطان كه بشوم بايد قلقم را بلد باشي تا پياده ام كني ؟ من بغل شما را نمي شناسم آقا. انگشتانتان را نمي دانم دوست داشته باشم يا نه. نمي دانم انقدر قوه مند باشيد كه يك روزي ته دلم قربان و صدقه خرابكاري ها و بي حواسي هايتان بروم.
ببين پسر حاجي ! پيداست من و تو آبمان توي يك جوق نمي رود. توي همين مجلس خواستگاري پاي دو كلام حرف حساب كه وسط بيايد كارمان به گيس و گيس كشي مي افتد .

*هر بار يكي از اين خاله خانباجي ها يا شازده داماد هاي سنتي به تورم مي خورد ياد نامه نيما يوشج مي افتم .آنجا كه براي عاليه مي نويسد : ناچار بايد بنويسم : وقتي داماد زياده از حد مسلمان، عروسش را نديده از ميان دختر هاي حرم انتخاب مي كند ، چشم هايش را مي بندد ، مثل عروس در پستو ها مخفي مي شود ، پي در پي از پشت درها و پرده ها كه تو در تو واقع شده اند برايش خبر مي آورند.زن ها در عين اينكه از عروس غيبي وصف مي كنند ، و داماد را به وجد مي آورند ، شبيه به اين است كه آن جناب را مثل ميمون مي رقصانند.

۳۵ نظر:

سعید گفت...

سلام . نوشته های بی پروایت را دوست دارم ... مثل همه ی ناگفته هایی ست که عرف و سنت از ما گرفته و وقت گیر افتادن نمی دانیم چه باید کنیم ... وردهایی که بره ها می خوانند ... سبز بمانی عزیز .

هـ گفت...

جانا سخن از زبان ما می گویی...

دختر پاییز گفت...

حرف حساب جواب ندارد!

عندلیبان گفت...

خوب البته من هنوز نفهمیده ام که اگر اخلاق های بد یک نفر دیگر را بدانیم چه نفعی به حال اینده مان دارد ... مثلاً اگر کسی بداند من به وقت مریضی چه بلایی سر اطرافیانم میاورم، ممکن است در تصمیمش تجدید نظر کند؟ ... مگر می شود کسی خلق و خوی بد نداشته باشد و مگر می شود با صد سال در کنار کسی بودن، خلق و خویش را تغییر داد ... عمیقاً و دقیقاً معتقدم که حساب و کتاب های آبکی ما، همیشه هم درست از آب در نمیاید!

اسپریچو گفت...

عمرم، این حکایت را پایانی نیست! وقتی داماد به مادر و خواهر هاش می گه من جلسه اول خواستگاری نمیام، شما برید عروس رو بی حجاب ببینید اگه خوشکل بود و عیب و ایرادی نداشت، من از جلسه دوم میام، انتظار نمی شه داشت این جماعت سر عقل بیان. و این رو هم بگم که در فامیل ما هر چی طلاق صورت گرفته، مربوط به زوجهایی بوده که به این سبک ازدواج کردند. یعنی خاله خانباجیها پسندیدند و عروس و داماد رو هل دادن تو بغل همدیگه. انتقاد هم که می کنی هزار انگ به آدم می جسبونند.

استلا گفت...

یعنی تو از آدمهایی هستی که پرده بدوزی برای این شازده ها؟

زن زیادی گفت...

من از اولین و آخرین خواستگاری که اجازه دادم با خاله خانباجی هاش بیاد خونمون پرسیدم چرا خودش انتخاب نکرده و اختیار رو داده به بقیه؟ خیلی صادقانه گفت که آخه دانشگامون دختر نداشت! بعدشم که گفتم نه، گفت باشه و ببخشید مزاحم شدیم. پاش به خونشون نرسیده بود که دوباره زنگ زدن که این پسره میگه الا و بلا همینو میخوام:(((( من عصبانی شدم بهش گفتم فرض کن اولین بار رفته بودی خونه یکی دیگه! لابد الان اونو میخواستی!ناراحت شد ولی در کل یکسالی که مشغول سرویس کردن دهن خانواده ما بود یکبار نشد که خودش مثل آدم زنگ بزنه به من و بدون لشکر کشی و اینکه پای خانوادشو وسط بکشه بیاد تهران حرفاشو مثل یک آدم بالغ و باشعور بزنه و بره بلکه مخ من زده بشه! یعنی اعتماد به نفسشو نداشت.
من دلم برای اینجور پسرا میسوزه. ببین سنتهای غلط که فقط گریبانگیر ما دخترا نیست که. پسرا هم تو همون خونواده های سنتی بزرگ شدن که ماها بزرگ شدیم. من خودم شخصا اگه دور از خانواده تو یه محیط بزرگ در کنار هزار جور عقیده مختلف زندگی نمیکردم الان طرز فکرم خیلی متفاوت بود. خوب خیلی ها اصلا مجال رها شدن از بند خانواده و آزاد فکر کردن نداشتن. وقتی صبح تا شب مامانت بیاد زیر گوشت بخونه که دخترایی که میرن دوست میشن خرابن و ازدواج با دوستی عاقبت نداره و مثالهای متعدد بیاره خوب بی تاثیر نیست تو آیندت و طرز فکرت دیگه
جالب اینه که اگر دو تا زوج باشن که یکی سنتی ازدواج کرده و یکی دوست بوده و بعد زندگی هر دو ناموفق از آب دربیاد، اون اولی دیده نمیشه و حتی دلسوزی میکنن براش اما دومی فورا میشه زبانزد و آینه عبرت و حقش بوده!
وقتی خانواده بسته ای داشته باشی یا مجبوری بگی هرچی شما میگید(و اصولا ملکه ذهنت این باشه که اونا درست میگن) یا رسما مخالفت کنی و هزینه بدی(که همه حاضر نیستن اینکارو بکنن) یا مخفیانه عشق و حال کنی(و تو دلت به ریش بابات بخندی) بعدش بری هرکی اونا میگن بگیری و بعد از ازدواج هم همچنان به روابط موازیت ادامه بدی!
حالت بهترشم اینه که خیلی دلت میخواسته خودت انتخاب کنی اما از بس یادت ندادن چطور باید این کارو بکنی و از بس گفتن دخترا جیزن و از بسکه از قضاوت شدن و به زعم خانواده آبروریزی!میترسیدی و از بسکه اعتماد به نفستو گرفتن هیچ وقت نمیری جلو و یه روز میشه که میبینی اصلا خودت نمیتونی اینکارو بکنی. پس راضی میشی به رضای خانواده!

آيه به عندليبان گفت...

انتخاب درست از روي آگاهيست .
من ازدواج هاي سنتي را دوست ندارم چون نسبت به طرف مقابلم نه آگاهي دارم و نه علاقه.
مطمئنن دانستن اخلاق و خلق و خو طرف در اتخاب و آينده من تاثير دارد. براي شما هم تاثير دارد. يعني مي گويد آدم دروغ گو يا لاف زن يا كسي كه زياده از حد بي خيال يا زياده جديست در زندگي طرف مقابل بي تاثير است؟ همين پسر حاجي كه دهن تلفن خانه ما را مسواك كرده اند همين كه دو قلم اخلاق مرا بداند عطايم را به لقايم خواهد بخشيد.بسيار ديده ام همين عادت هاي جزئي و گوگولي مگولي كوچولو زندگي ها را از هم پاشانده .

من نمي دانم آدم اگر در همين مغوله يك عمر همراهي و زندگي و هم خوا.بگي و ... حساب و كتاب نكند و حساسيت به خرج ندهد پس كجا قرار است فكر كند ؟

آيه به عا... گفت...

عين عزيز . جواب سوائلت را نمي دانم كجا بدهم ؟ همين جا ؟ چون كامنتت خصوصي بود اين طور برداشت كردم كه جوابت را هم خصوصي مي خواهي.
منتظر يك ايملت هستم.

فرشید گفت...

والله آیه خانوم خودتان صاحب سلیقه هستید ولی من که به اطرافم نگاه میکنم چه زوجهای سنتی چه پاستوریزه و چه up to date شده ها ( که ترجیحاً 4-5 سالی قبل از خواستگاری سیر دلشان نامزد بازی کرده اند ) بعد از ازدواج رسمی عموما با مشکلات یکرنگ و یکسانی در زندگی مواجه میشوند و پر واضح کسانی موفقترند که " راه و چاه"با هم کنار آمدن را بهتر بلد هستند ........ کامخواهی ها و لذتجوئی ها و غیره ! شاید قبل ازدواج فاکتورهای مهمی برای زوجین باشد ، ولی مهم است که بدانیم مهم باقی نمیمانند ........ از خدا پنهان نیست ، از شما چه پنهان ما که سواره خره مراد شدیم به سبکِ سنتی و سواری گرفتیم تا دلتان بخواهد

Estefta گفت...

متن جالبی بود. برای اولین بار اومدم به وبلاگ شما. لذت بردم.

آيه به زن زيادي گفت...

والله دست گذاشتي رو دل من زن زيادي (اي بابا برو يه اسم انتخاب كن برا خودت .اين چه جلافتيه ؟)
تا پارسال همه چيز معقول تر بود. ازم مي پزسيدند فلاني خانواده و آقا زاده شان اجازه حضور !!! خواسته اند ، نظر بي صاحب تو چيه ؟ من هم پشت چشمي نازك مي كردم و مي گفتم من قصد ازدواج ندارم.

هر چه تعداد اين خواستگاري هاي بي انجام بيشتر شد ننه و بابايم به صرافت افتادند اين چشه ؟؟؟ مبادا روانش نژند شده !!!
ديدم كار به جا هاي باريك ميكشه گفتم بگذار بيان من هم هميشه يه بهانه اي مي جستم. يك بار هم حضرت عباسي و خدا وكيلي به پسر گفتم كه آقا من اصلن قصد ازدواج ندارم و قضيه اينه ... چشمت روز بد نبينه .سبيل كلفت لندهور بي غيرت رفت گذشت تكف دست ننه باباش ...يه معركه اي راه افتاد..

خلاصه جانم فعلن گرفتارم اساسي.


نكته بعدي اينكه مردي ه قدرت انتخاب نداره نمي خوام.مردي كه به ازدواج سنتي معتقده نمي خوام. مردي كه مي دونه چي مي خواد و اجازه مي ده قرباني شه نمي خوام .
گاسم اينجوري كه من فكر مي كنم گيس سفيد كنم و شوهر نكنم.

پگاه گفت...

وقتي قصد كردم اين كامنت را برات بگذارم گفتم الآن پيش خودت ميگي اين دختره هوس كرده هي بياد اينجا دهن به دهن من بذاره ، از متنت هم كه معلوم بود اعصاب معصاب نداري ، خلاصه اشهدمان را خوانده ايم و وصيتمان را هم داده ايم وكيلمان قانوني كند . شما بعد از خواندن اين كامنت هيچ منعي براي جدا كردن سر از بدنمان نداري . القصه : تا قبل از خواندن پستت گمانم بر اين بود كه اينجور ازدواجها ور افتاده و ديگر كسي مادرش را جائي نميفرستد مگر قبلا خودش بالا و پائين آن خانه و دختر صاحب آن خانه را كاملا شناخته باشد . اما بعد از خواندنش دقت كردم و ديدم نخير ، هنوز هم هستند گل پسرهائي كه با لپ گلي و سر پائين خدمت والده مكرمه مي رسند و خواهش همسر دارند . كمي كه فكر كرديم جداي از سنتي بودن اين قضيه باز هم عيبي درش مشاهده نفرمائيديم . ما اگر به آن درجه از آگاهي و بلوغ رسيده باشيم كه اين بنده خدائي كه روبروي ما نشسته قرار است يك عمر زندگي ما و خودش را رقم بزند و درست به همين دليل بايد به او راست بگوئيم و تمام آنچه ا زخودمان مي دانيم برايش بگوئيم و همينها را هم بشنويم چه اشكالي دارد و تازه بگمانم اين جور آشنائيها سرنوشت بهتري هم داشته باشد ،‌كمي انصاف اگر داشته باشي به من حق مي دهي كه معتقد باشم تجربه آغوش كسي و لمس مهربانيهايش علاقه ايجاد مي كند و همين علاقه گاهي باعث ميشود اين شيطان لاكردار برود زير پوستمان و نگذارد خود واقعيمان را به آنكه دوستش داريم نشان دهيم مبادا از خير ازدواج با ما بگذرد . اما وقتي آن خواستگار ناشناخته همراه با خاله و خانباجيهايش مي آيد تمام خواسته هاي معقول ونامعقولمان را مي گوئيم و عيبها و حسنهايمان را بي تعارف برايش مي شماريم و حالا او يا ما را همانگونه كه هستيم مي خواهد يا عطاي ما را به لقاي نداشته امان مي بخشد و ميرود . كلا من معتقدم ذات هيچ چيزي به خودي خود بد كه نيست هيچ خيلي هم خوب مي تواند باشد . مخصوصا در مملكتي كه ما زندگي مي كنيم كه هر چند همه بخواهيم روشنفكر باشيم يا اداي روشنفكر ها را در بياوريم باز هم پايمان گاهي به زنجير جائي به طناب و اوقاتي به نخ سنت بسته است . وقتي امكان هم زيستي و هم خانگي پيش از ازدواج نيست ، خيلي هم بد نيست اگر كسي كه قرار است زن يا شوهرمان باشد را قبلا نبوسيده باشيم و درآغوش نگرفته باشيم و عاشقش نشده باشيم .

بهرام گفت...

خوب انقدر كامل بود كه حرفي اضافه تر نياز نباشد!

آيه به پگاه گفت...

خب پگاه جان. اول اينكه خواهش مي كنم . اين چه حرفيه ؟ اگر قرار باشه اينجا هر كس كه مياد به به . چه چه بگه و موافق من باشه كه بايد همه دنبال يك عدد آستين بگرديم براي بالا آوردن :دي
اين جور بحث و نقل ها رو دوست دارم. باعث فكر كردن ميشه.واگر حتي كامنت هاي پست قبل رو خونده باشي مي بيني كه حداقل يك قدم عقب نشيني كردم و به "اينجوريش" هم دارم فكر مي كنم.

اما در مورد اين موضوع :
اول بگم اين قضيه كاملن شخصي و سليقه ايه. سليقه و انتخاب من اينه و ممكنه با ديگري فرق كنه. و ابدن معتقد نيستم انتخاب من براي شخص ديگه اي هم مناسب باشه .يا بهتراين انتخاب اينه.دوست صميمي من كه انواع شيطنت ها رو هم داره دوست داره سنتي ازدواج كنه و هيچ پيش ضمينه فكري از شوهرش نداشته باشه.

حالا بيا با هم يه بررسي بكنيم. جانم ميانگين خواستگار هاي من بين 30 تا 35 هستند .يعني افرادي كه ظاهرن به بلوغ فكري و عقلي رسيدن.قدرت انتخاب و تميز دارند.
وقتي همچين آدمي انتخاب همسرش رو به ديگري واگذار مي كنه من واقعن متاسف ميشم. انتخاب همسر چيز كوچيكي نيست. معيار هاي يه جوون سي ساله مطمئنن با عمه و مادر 50 و 60 ساله اش توفير داره .جهان بينيش فرق مي كنه. فانتيزي جنسيش متفاوته .نمي فهمم آدم چرا بايد انتخابش رو به ديگري واگذار كنه ؟

حرف تو درست ميشه نشست و صادقانه و صريح با طرف صحبت كرد. اما اول اينكه چند جلسه ؟ چند بار ؟ مثلن يه جلسه برا اشنايي ..يه جلسه برا مذهب ... يه جلسه برا سياست ... يه جلسه برا ... چند جلسه بايد طول بكشه كه من بفهمم طرفم چه طور اخلاقي داره و آيا مي پسندم يا نه . اخلاق با افكار فرق داره ها ! يه استاد روانشناسي داشتم كه اصرار داشت زوج هاي كه قصد ازدواج دارند لااقل 48 ساعت با هم برند سفر .جوري كه تو اي ساعات با هم باشند. آدم چند جلسه دو ساعته رو مي تونه كنترل كنه .اما 48 ؟ ما نمي تونيم تمام مدت خودمون و همه چيز رو كنترل كنيم.

تجربه به من ثابت كرده كه بزرگتر ها كم صبر تر از اين حرفهان . اونها دنبال يك كلامن بله يا خير. تجربه باز هم به من ثابت كرده به هم زدني دوستي بسيار راحت تر از بهم زدن نامزديه. شايد به اين خاطر كه خانواده ها هم دخيل شدن يا دو طرف به فكر صبوري مي افتن.

نود درصد كساني كه به شيوه سنتي خواستگاري و ازدواج مي كنند دنبال يك زن سنتي هم هستند . زني كه برداشت هاش از زندگي و شوهرش و ... سنتي باشه.اما من اينطور نيستم .مدرن نيستم اما سنتي هم نيستم. مردي كه سنتي مياد خواستگاري حق من رو در مورد انتخاب حجابم نمي فهمه. براش عجيبه وقتي مي گم تمام حقوقي رو كه قانونبه ناحق به از من گرفته به من بده ؟ زياده خواه و گنده دماغ به نظرش مي رسم.بساري از اين مردان وقتي مي شنوند كه من مهريه يا طلا و مراسم آنچناني نمي خوام اما به جاش حق طلاق برام مهمه فكر مي كنن من خلم ! تفاوت رو مي بيني ؟
نكته بعدي يكي از مهم ترين ركن هاي ازدواج براي من س.ك.س.ه . مگه ميشه همچين بعدي رو فراموش كرد. دو طرف بايد ببينن كسي كه قراره شريك جنسيشون بشه رو مي پسندند . راضيشون مي كنه ؟ اگر بعد از ازدواج فهميدن در اين ضمينه به درد هم نمي خورن لابد مي تونن برن طلاق بگيرن .هان ؟

نكته بعدي كي گفته ازدواج هاي سنتي دوام بيشتري داره. بسيار ديدم كه كساني كه ازدواج سنتي كردند .طلاق نگرفتند اما اگر مي گرفتند بهتر بود .چون فقط با هم زير يك سقف زندگي مي كنند.

فعلن همين ها به ذهنم رسيد.

نوید گفت...

خواستگاری سنتی می تونه از مرز پیشنهاد جلوتر نره پس لزوما" بد نیستو معنی قربانی شدن نمیده!
آیا شما به همون راحتی که به خواستگارت برای ازدواج نه میگی می تونی به دوست دختر یا دوست پسرت هم بگی؟ اونجوری قربانی عادت نیستی؟
پسر حاجی ها و جی جی باجی ها هنوز از خانواده نبریده اند.نه مادی و نه معنوی. چه شانسی دارند برای زندگی خوب اگر خانواده شریکشان را نپسندد و این زوج بخواهند لای لنگشون زندگی کنند؟
دختری که خانواده اش بهش این اجازه را نمی دهد که پشم بالای لبش رابچیند کجا شریک مناسب انتخاب کند؟
مهم نیست کسی خودش کاشف شریک زندگیش باشد یا کسی اورا معرفی کنه مهم اینه که بشناسیم و درست انتخاب کنیم!
دست آخر فکر می کنم باکره ها فقط و فقط باید از طریق خانواده ازدواج کنند!شتر سواری دولا دولا نمی شود.

پرهام گفت...

سلام آيه. تا حالا خاموش بوديم ولي امشب روشنمان كردي.
به نظر من هم اين بحث سنتي و مدرن يه بحث بيخوده.
ايني كه ميخوام بگم زياد جالب نيست ولي خوب مثاله ديگه . هر خانوم يا آقايي وقتي ميخواد بره يه لباس يه ماشين يه كوفت و يه زهرماري بره هزاربار زير و روش ميكنه و تا فيها خالدونش رو بررسي مي كنه . اگه بخواد ماشين بخره به 10 تا مكانيك نشون ميده و با 20 تا همكار و فاميل هم مشورت ميكنه ...تازه اين چيزيه كه اگه يه روز نخوادش راحت ميتونه بفروشدش.
حالا چطور ميشه انتظار داشت واسه يه عمر زندگي واسه اينكه در تمام زمانهاي باقيمونده عمرت يه نفر باهات شريك باشه با 2 جلسه حرف زدن ميشه به شناخت رسيد؟؟؟ تو جامعه ما هم كه ندگي زير يه سقف بدون ازدواج هم رايج نيست؟؟؟ پس بايد چكار كرد؟؟؟
تمام اين حرفا و كلا اين موضوع بارها و بارها درباره اش بحث شده ولي كو نتيجه؟؟؟؟؟
نظر شخصي من هم اشنايي قبل از ازدواج هست با چارچوبهاي خاص....
اگه همه خصوصيات و اخلاق طرفين قبل از ازدواج و طي يه رابطه براي همديگه معلوم بشه قطعا اين نسخه در يه مورد جوابي نداره و اونم همون چيزيه كه آيه بهش اشاره كرده ص.ك.ص... نميشه كه دختر يا پسر همه كسايي رو كه ميان و ميرن امتحن كنن....
ميبيني ؟ بحث گسترده اس به اين راحتي ها جمع نميشه.....
بگذريم ....
حوب ايه حانوم بهتر نيست يه بيوگرافي از خودتو و يهليست از عادتات بذاري ما هم بدونيم.... خدا رو چه ديدي شايد اين افتخار نصيب ما شد و شديم دوماد حاجي!!!!!!!
البته بگم كه با همه ديوونه بازي هاي ( عادتها و خصوصيات منحصر بفردتون ) موافقم.......

آيه به عا ... گفت...

جانم منتظر آدرس يا ايميلت بود كه نرسيد.
به هر صورت اسم اون كتاب اينه :
Mord ist mein Geschäf

نويسنده اش هم روبر مرل شاملو ترجمه اش كرده گويا.

نمي دونم همين ها رو مي خواستي يا كافي بود يا نه ؟

هیرگاموس گفت...

...
آیه می بینم حالا دیگر تو هم روی نقطه یی ایستادی که من ایستاده م. یا تو ایستاده بودی و من حالا ایستاده م. چه فرقی می کند دختر خوب.مهم یقین مشترک ست. هیچ وقت فکر نمی کردم آن دختر زیر باران درکه هم روزی بجایی برسد که من ساده رسیده م یا به عکس. می بینی آیه؟اقلیت ما دارد پررنگ می شود.حیف وقت کم ست برایم.نتیجه ش را نیستم که ببینم.
می دانم هنوز الاغ هایی هستند که نفهمیدند داستان ما یقین ست.گور بابای تمام روشنفکرماب ها و نماها. گور بابای تمام نرینه ها و مادینه هایی که دم از برابری جنسیت می زنند و به وقت عمل فقط می کنند و تعصب و تف. گوربابای پاریس و نیویورک. گور بابای تمام کافه نشین های آه و اوووهی و سیگاری باز و الکلی. گوربابای حتی هدایت و نیچه و سارتر و.... من در ایران در این طویله فریاد خودم را می زنم . با یقین یک انسان معمولی.
...
ازدواج سنتی به معنای واقعی برای ما کو.س شعر ست دختر. دقیقا یک مساله مهم سک.س ست. چرا من اصرار دارم زنی بگیرم که باکره نباشد؟که قبلا حتما باهاش دوست باشم.نمی خواهم وقتی در رختخواب کنارش هستم کلاس آموزشی و مهم تر از آن تابوزدایی برایش دایر کنم.
حالا مساله مادرم همین ست.که چطور بروم برایت خواستگاری و بگویم پسرم مهریه نمی دهد چون لامذهب ست و حق طلاق و حضانت و این اباطیل می دهد و البته که دختر باکره هم نمی خواهد.!
آخر این چه کو.س شعری ست که می گویند ازدواج های سنتی 50 سال دوام دارد و ازدواج های مدرن 5 سال؟ اولا تجدد و مدرن دیگر چه چرندی ست. انگار هرچی خلاف جریان لجن رایج باشد باید از این برچسب ها بگیرد برای این تابوزده ها . در ثانی 50 سالی که 45 سالش به سردی مزاج طرفین از هم و زیرآبی رفتن نرینه و سوراخ فلان کردن شب جمعه یی آن هم برای رفع تکلیف می گذرد همان بهتر که نباشد. ما تغییرش می دهیم.از خودمان. از خودم . که کردم که هزینه می دهم و خواهم داد. من حاضرم 5 سال دوام داشته باشد اما با کیفیت و عشق و محبت و آرامش. نه گائ.یدن های زورکی و جنگ و جدل و سرد مزاجی و خیانت و روز مرهو بحث عقیده.
...
امیدوارم مجبور نشوی که تن بدهی. شرایط سخت شده لپ گنده. این را می فهمم.
...
آن مشنگ هایی که می گویند سک.س بد ست و مهم نیست تا بحال چند بار با عشق و محبت دادند و گرفتند ؟. شایدم مستربیت پورنو و شلنگ آب روی کلتوریس شان را سک.س فرض کردند؟هان؟ چند بار بی تابو و با عشق هر پوزیشنی را بجا آوردند . از دهانی تا آنال؟ تا بحال چند بار لبان را از دل بوسیدند نه صرفا برای زیر دل.
سک.س بزرگترین لذت عالم ست و اساسی ترین مساله ازدواج برای امثال من و در کنارش عقیده و فرهنگ و دوست داشتن که همه در هم تنیده شدند.
" این کامنت عمومی ست"
همین.

وهم سبزرنگ گفت...

چه قدر از کشف این وبلاگ خوشحالم آیه ی عزیز!

نثر خودمانی تان با موضوعات جالبی که مطرح کرده اید و البته دوستانی که در بحثهایتان شرکت می کنند، از اینجا وبلاگ ایده آلی ساخته...

عجالتا برایتان آرزوی موفقیت می کنم، باشد تا به زودی در بحثها هم شرکت کنیم
(;

... گفت...

خواننده خاموشم ، همیشه خدا هم از وبلاگ زادسرو میام اینجا . امروز چیزی که منو جذب کرد که کامنت بذارم ، نحوه زیبای برخورد شما با نظرات مخالف بود .
در مورد این پست هم چون هنوز خیلی مونده تا 35 سالگی فعلا میریم جلو بوق بزنیم ، هر وقت وقتش شد ، یاد می گیریم چی کار کنیم .

زادسرو گفت...

بحث جنجالیه اما من فکر می کنم توی این جریان یه جنبه مثبت و روشن هم هست. فکر می کنم شما دخترها از اینکه خواستگارهای زیادی داشته باشید خوشحال میشید و اعتماد به نفستون میره بالا.طبیعی هم هست البته
حالا از شوخی گذشته تو و کسان دیگه که به این طور پسرها ایراد می گیرید اینو هم در نظر داشته باشین که خیلی از این پسرها اصولا موقعیت و امکانی برای آشنا شدن با کسی و انتخاب ندارن.

شبنم گفت...

طرفهای ظهر اومدم یه کامنت واست تایپ کردم در حد یه پست که یه دفعه کن فیکون شد و همه اش پرید. خاطرت عزیزه و دوباره میتایپیم بدون کیبورد فارسی.
اول اینکه یه سری خواستگار سمنتی داریم که طرف خونواده اشو میفرسته جلو که اعلام کنن ما هم هستیم بعد جلسات خصوصی شروع میشه حالا دوماد کیه از اون آقا پسرهایی که نه تنها لپ قرمزی نیست بلکه ک*ن عالم و آدم و پاره کرده واز بس مار خورده واسه خودش افعی شده و طرف و تا میبینه تا تهش و میخونه و حتی میفهمه طرف چند بار زیر چند نفر خوابیده.پس این و من نمیذارم تو دسته ی سنتی افراد خونواده نقش سیاهی لشگر و دارن و در آخر هم شازده انتخاب میکنه.با غرور هم در این خواستگار بازیها اون میشه کسی که با افتخار جواب منفی میده و خوشش نمیاد.حالا از کی قراره خوشش بیاد؟از دخترهای ساده و پپه.
حالا از این طرف با یه نفر دوستی تریپ لاو طرف همه چی تموم از خونواده وتحصیلات بگیر تا برورو و پول و پَله و حتی س.ک*س.طرف واسه دوستی حرف نداره میدونی که از اون بهتر و مَچتر(با خودت) کسی و نمیتونی پیدا کنی ازدواج میکنی تازه میبینی که انگار اون آدم یکی دیگه بود و عجب کلاهی سرت رفت.میدونی چرا؟

شبنم گفت...

2دلیل داره.یکی اینکه آقایون(بلا نسبت آقایونی که از اینجا رد میشن) از بس فیلمن و مارموز(این یه جونور جدیده) اصلن چیز میزاشون یعنی جوانب منفی شونو رو نمیکنن تو واسشون میشی خدا ولی بعد از ازدواج ننه هاشون و یا طرف پیش از ازدواج اصلن براش مش*روب خوردنت مهم نیست حتی تو دوستاش و با دوستاش یا حجابت ولی بعد از ازدواج همه اینها میشه غدغن.....و بقیه جوانب...(نیاید اینجا بگید نه این وصله ها به ما نمیچسبه و ما یه رویین و از این حرفا اینهایی که گفتم مثال بود و در مثال چی؟مناقشه نیست پس مناقشه نکنید).
یکی دیگه اینکه فِنت دوستی با ازدواج فرق میکنه توی دوستی همش خوشیه گاهی ناراحتی هایی که معمولن هم با کوتاه اومدن طرف پسر زود منتفی میشه(دوستی های کلوز رو منظورم)خلاصه دغدغه خرید و نون شب و قسط و مامانت اینو گفت مامانم اینو گفت رو نداری پس همه چی خوبه ولی اختلاف سلایق زیر اون سقف وامونده خودش رو نشون میده.کم نیستن از این دست دوروبرم.ولی به نظرم هنر اونه که یه نفر بتونه زندگیش و بسازه و جمع کنه.اگه از پیش همه چی طرف رو بدونی که میشه هلو برو تو گلو پس دیگه چه تلاشی و چه تنوعی میخواد ایجاد شه.
واسه اون قضیه 3x که خیلی هم برات مهمه کافیه به شست دست اون شازده ها نیگاه کنی.این از سرگرمی های من بود.بعدش هم خواهر بعد این همه گدایی شب جمعه رو که خوب باید بدونی.پس تجربه ات و با این فرمول بذار کنار هم درست در میاد.هات بودنش هم از قیافه اش معلومه از چشاش.ایندفعه بیشتر دقت کنی میبینی.

آکتور گفت...

تقصیر تو نیست ها! نه! اصلا به خودت نگیر تو کملا عادی هستی، تقصیر از آن الاغ های یونجه خوری است که هنوز هم فکر میکنند اگر عروس و داماد در حجله همدیگر را ببینند تا ابد عاشق یکدیگر میشوند...

آيه به شبنم گفت...

جونم اينجوري كه تو نوشتي من ياد دعا نويس ها و رمال ها و آخوند ها افتادم :دي
به انگشت شصتش نگاه كنم ؟ به قيافه اش ؟ اخه كجاش علميه ؟ شده مثل اون سخنراني آموزش جن.سي كه دست به دست مي چرخه و آخونده مي گه زن سيده بگيريد چون خيلي هاته !!!! تصور كن!

پارسا گفت...

کم کم داره این نوع ازدواجها به خصوص در جامعه شهری ایران جای خودش رو به ازدواج هایی میده که دیگه سنتی نیستن و هستن. دختر و پسر با هم دوست میشن و بعدش اگه قصد ازدواج با هم رو داشته باشن بعد از اینکه سد مخالفتها و مقاومتهای اولیه والدین محترم رو شکستن، مراسم خواستگاری و بله برون و برگزار میکنن و مهریه و حتی شیربها و این تفصیلات هم که رو شاخشه البته و بعد از مدتی هم احتمالا میفهمن باباهه یا مامانه راست میگفتن و طرف به درد نمیخوره واز این حرفا و بعد شروع میکنن به انجام مراسم طلاق کشون. خوب این هم از نوع مدرنشه مثلا که البته تنها تفاوتش با سنتی اینه که اولش یه دوره مخفی دوستی رو پشت سر گذاشتن بدون اینکه چیز چندانی از هم عایدشون بشه. تازه وقت طلاق خانمه میبینه که دیگه دستش هم به جایی بند نیست و با ادا و اطوارهای روشنفکری که در آورده و مهریه را هزار گل سرخ و از این حرفا تعیین کردن باید همه چیز رو بذاره و یه چیزی هم روش و خلاص؛ مهر که نداشته، ولی جونش آزاد. تازه اگه وکالت طلاق رو گرفته باشه و طرف اطوار در نیاره که من طلاقت نمیدم و از اینحرفا...

ناشناس گفت...

ببينم شما اين ميانگين خواستگاراتونو با چه فرمولي حساب ميكنيين؟

آيه به ناشناس گفت...

واضحه كه منظورم ميانگين سنيه كه هر بچه كلاس چهارمي از پس محاسبه اش بر مياد.

یوسف گفت...

خب ندیده گرفتن تمام سنت های مرسوم هم اشتباه بزرگی است. من از این غلط ها کردم گرچه خدا را شکر به وصال ختم نشد که بیشتر در غلطم دست و پا بزنم.

شبنم گفت...

عزیزم من تجربه ام رو گفتم چون این قضیه شست ثابت شده.بعدش هم کجاش مثه رمالی و دعا نویسیه.من که هر چی رو تست کردم درست از آب در اومد.منظورم اینه که آدمهای هات معلومن.آدمهای هات کشف نشده و یا آدمهای کار کشته.از حرف زدنشون از حرکاتشون.گفتم که من یکی از سرگرمیهام این بود.اگر هم شک داره یکی 2تا کتاب بخون در این مورد که تفاوت رفتاری این دسته از آدمهارو میگه.

ناشناس گفت...

آقا می دونی قسمت جالبش کجاست. اینجا که وقتی میرید یه گوشه که با هم حرف بزنید پسره از خجالت سرخ می شه کبود می شه و شما خیلی راحت پرو پرو زل می زنی تو چشماش و راحت مسخره اش می کنی:d
بعد هر چی هم که می گی می گن بله، درسته. اشکال نداره. هر چی شما بخواهید.
اه اه. دلت می خواد بلند شی همچین بزنی پس کله اش تا مخش بیاد سر جاش.

من گفت...

مرسی آیه جانم (:

عمو سهیل گفت...

سلام
من حقیقتا به گفته مشا در مورد اینکه نمیشناسمش و ازش اگاهی ندارم و این چیزا اعتقاد ندارم به نظر من هرچی دل ادم میگه همون رو انتخاب کن منم در عنفوان جوانی کلی معیار داشتم برا خودم یه خورده بزرگتر شدم فهمیدم هر چه بیشتر از خدا سن میگیرم عقایدم داره تغییر میکنه بابا من دیگه اون ادم قبلی نیستم اخلاقم معیارم مهچیز فرق کرده...حالا هم که ازواج کردم میبینم اگه به حرف دلم گوش میکردم شاید روزگار بهتری داشتم...خوب بهتره از اینجا به بعد رو طبق روال ادممیت بذارم گردن قسمت اره همین گندکاریایخودمونو میگن کی به کیه ....راستی شما اهل کجا هستین؟

ناشناس گفت...

جدا خاک تو گور این شازده پسرایی که ماماجونشونو میفرستن دنبال سرچ و انتخاب.....اما با پیشنهاد کردن مشکلی ندارم....خودم چندتا واسه دوستام پیشنهاد کردم...اما نگرفت...
من همیشه وبلاگتو میخونم اما کم کامنت میزارم.....
دانشجو هستم ...بدبخت هستم....