۱۳۸۹/۰۴/۰۸

داماد مي آيد ، بلند بالا تر از هر بلند بالايي!

ما سربند يك كامنت با هم آشنا شديم.خوش خاطرم هست كامنتي بود در مورد " داستان خرس هاي پاندا به روايت يك ساكسيفونيست كه دوست دختري در فرانكفورت دارد " هيچ نمي دانم براي نويسنده به ذاتي مثل او كجاي وبلاگ باري به هر جهت من بايد نغز آمده باشد كه دستش سمت كيبورد بلغزد و كامنت بگذارد ؟

بار اول كه ديدمش سه سال پيش بود .دوشنبه روزي بود ، كانون ادبيات ايران ؛كوچه اردلان. آفتاب تند مي ريخت پشت پلكم كه توي قاب در ظاهر شد .به نظرم بلند آمد ،خيلي بلند. آقا و خانم من كه شما باشيد به گمانم همان لحظه دلم رمبيد ! هيچ به روي خودم نياوردم كه فتيش مردان بلند قد و موي جو گندمي دارم. بعد تر كه وقت صحبت گردنم تو هوا خشك مي ماند يا حتا بعدترش كه به هواي لبش روي پنجه پا بلند مي شدم خيلي بلند تر آمد ، بلند بالا تر از هر بلند بالايي.اسمش را گذاشتم الف!

بعد سه سال نشست و برخاست و قاشق زدن و گيس كشي و مهرورزي و جنگ و جدل و ناز خريدن و عشوه فروختن و كام دادن و كام گرفتن هنوز برايم مثل آن روز تابستاني كوچه اردلان تر و تازه است ... گيرم هفتاد من رساله رو كنند كه "عشق سه سال طول مي كشد !"

اينها پيش نوشتي بود براي اتفاق نو رسي كه هنوز از نفس نيافتاده : تير هاي سقف را بالا تر بگذاريد نجاران / كه داماد مي آيد / همچون ارس / بلند بالا تر از هر بلند بالايي !


پ.ن : اين شروع بخش تازه ايست با عنوان عروس و دوماد بازي ! هر چند اين تاهل بيش از همه خانه يكي شدني باشد به اجبار قانون و سنت و رسم و رسوم. جز اين سخن از پيوند سست دو نام / و هم آغوشي در اوراق كهنه يك دفتر نيست /سخن از گيسوي خوشبخت من است /با شقايق هاي سوخته بوسه تو !

۶۱ نظر:

اسپریچو گفت...

آیه جانم، عزیزتر از جانم؛
برای تو و داماد تو آرزوی بهترینها و زیباترینها و شادترینها را دارم. امید که این عشق ناب، این احساس پاک، لا به لای صفحات پوسیده روزمرگی و قبوض پرداختی و اجاره خانه و روابط فامیلی گم نشود و بر بالای سرت درخشنده تر از هر درخشنده بتابد... تو باید پاسدارش باشی، مانند بچه ای عزیزتر از جان، میان پر قو نگهش داری و همیشه همراه خود اینسو و آنسویش ببری تا حتی لحظه ای، آماج طوفان پلیدیهای ذات انسان قرار نگیرد. به آقای الف، این مرد خوشبخت، این مرد عاشق سلام مرا برسان.

دوست دار همیشگی تو

فهیم گفت...

آیه جان جای بسی خوشنودی است... :)

سينا جامي=Sina Jami گفت...

این حرفا یعنی یه سری عروسی افتادن؟!
خب مبارکه!
تا هست چنین باد! البته یک بار.
همین روزها باید یه صفحه باز کنیم از عاقبت خوش و دور از جون ناخوش زوجهای وبلاگستان.
سایه ی این سه سال بر سر عروس و دوماد مستدام.

هیرگاموس گفت...

...
به به عروس خانم لپ گنده ! من بلد نیستم برقص م. با این حال و احوال م هم که اصلا. اما برای آیه.م و الف خان همین جا پای لپ تاپ یه بندری می ترکانم.به یاد تمام آن لذت هایی که ترکاندم. باشد که مقبول حضرت عالیه قرار گیرد و جناب داماد.
...
جدا از شوخی . یک سالی هست که می شناسیم هم را؟آن روز هم گفتم بهت که وقتی گفتی:" عقد کردیم " خوشحال شدم. اما دلم هم گرفت. کدر نشد ها. اما گرفت.دوستی خودمان را در خطر می دیدم. می دانم می دانم الف محشر ست و خودم بهت بارها گفتم که یا الف را می پروانی برای رسمیت یک رابطه یا هیچکس .
درک تو از من عالی ست بشر. در این همه رفاقت های ریز و درشتی که داشتمدر این چهار سال و اندی در تهران در میان این همه رفقای دختری که در دور و ورم هستند و این روزها هرکدام شان یکتا هستند و در میان همه آنهایی که آمدند پارتنرم شدند و رفتند سرجمع تو درک ساده و درست تری ازم پیدا کردی.شاید چون خودت به نوعی هم تجربه م بودی.کمی و شاید بیشتر کیفی.
و تنها همین بود که مرا نگران کرد که دوست خوبی را دارم از دست می دهم. اما بی خیال. اگر تو الف را انتخاب کردی و به اسمش قسم می خوری نگرانی من هم بی مورد ست.
...
این روزها پیچیده م بهم بد. سه روزه در خانه خوابیدم و امروز بهترم.آره زیاد فیلم می بینم.این آخری را هم دارم طلاق می دهم. ای بابا. عادت کردم. غمین نیستم اصلا. خودت می دانی چرا . اما شاد؟نمی دانم.
بهرحال گه و گداری از من هم یادی کن. راستی الف را کی ببینم؟
" این کامنت عمومی ست "
همین.

هیرگاموس گفت...

...
در ضمن عشق گاهی با طول زمان نمی کشد که به کیفیت ش می ماند. بعد این همه رنگ و وارنگ ش هنوزم می گویم فلانی . خودت می دانی دیگر. عشق بود فکر کنم.
همین.

رضا گفت...

مبارکه
بالاخره شما هم در حوضچه سنتها افتادی آیه خانم. عجب دنیاییه

قهوه و سیگار گفت...

امیدوارم همیشه وقتی این پست رو میخونی بعد از هزاران سال عشقتون براتون تازگی و گرما داشته باشه.
واقعا امیدوارم.

الهام - روح پرتابل گفت...

چه خبر خوبی
و چه بیان شیوایی برای دادن این خبر خوب
عشق ما 6 سال طول کشید تا به اینجا برسه، البته هنوز نرسیده و داماد تا دامادی باید تا آخر شهریور صبر کنه. ولی از این نوشته همونقدر احساس های خوبی بهم رسید که از نزدیک شدن مراسم خودم.
امیدوارم شاد و خوشبخت باشین و نهایت لذت رو از زندگی مشترک ببرید

rafiqpoor گفت...

خوشبخت و همیشه سبز باشی. برای تو و الف ات آرزوی یک زندگی رویایی دارم.

زادسرو گفت...

به به ، فرخنده باد آیه خانم!
شادباش میگم و آرزوی شادکامی و بهروزی می کنم.

الهام ميزبان گفت...

wow!
مباركه دختر
پس خونه يكي شدي آخر با الف؟
مراتب تبريك و تهنيت ما را طي مراسمي به اطلاع ايشان هم برسان بي زحمت

آيه
اميدوارم خوشبخت باشي
هر چند معني اين خوشبختي
اون وقفه هاي طولاني بين همه چيز باشه
مي فهمي چي مي گم دختر
نه؟
آيه
اميدوارم خوشبخت باشي

ناشناس گفت...

از قانون سه سال عاشقي گفته بودي!نمي‌خوام دلسردت كنم ولي كنتور رابطه‌تون رو از روزي كه زير يه سقف زندگي مي‌كنيد صفر كن بعد سه سال منتظر باش! اين خاصيت ماهويشه: تأهل قاتل عشقه!

زن زیادی گفت...

وسط اینهمه بی خبری و بد خبری تو این روزا شنیدن همچین خبر خوشی واقعا خوشحال کننده بود>:D<
تبریکات صمیمانه من را پذیرا باشید بانو. امیدوارم همیشه عاشق و خوشبخت باشید:*

محبوبه گفت...

سلام ایه جان.
فکر نمیکردم بعد از لو رفتن این مامنت باز هم بنویسی اینجا.امروز با نامایدی تمام اومدمو سر زدم و چه قدر خوشحال شدم از این سر زدن.
به رسمیت رسیدن رابطه ات رو با اقای الف صمیمانه تبریک می گم.
میدونم که از این به بعد حال و هوای این به قول خودت متفاوت خواهد شد...
فقط یه سوال دارم ازت
و اون اینکه تو دوستی از دیار کاشان نداشتی؟

مهسا گفت...

تبریک می گم

ناشناس گفت...

آیه جان خیلی مبارک باشه!
منتظر اون بخش عروس و دوماد بازی هم هستیم
:D

بهرام گفت...

به سلامتی!

ناشناس گفت...

من کم و بیش وبلاگتو خوندم و برا دختری که من باشم جذابیت داشته خوندنت..
احتمالا باید فیلم فریدا رو دیده باشی... اونجایی که اون زن تو مراسم عروسی فریدا می گه کسی که همه اینا رو بدونه و با این همه با چشمای باز ازدواج کنه حسابش از همه اونایی که گفتم جدا است... و حرکتش اصلا کلی هم رادیکاله... حالا این پستت من رو یاد همون انداخت...
خب، خوب باشی و باشید .

PK گفت...

congratulation!!! :)

مسعود گفت...

وااااااای ی ی ی ی ی....
خجسته است به خواست خدا
براتون آرزوی خوشبختی می کنم
و عشقی که همیشه در کوچه اردلان باشد...

ناشناس گفت...

وووووووووووووووووووووو...مبارکه آیه جان
با کامنتهایی که برا فهیم میذاشتی،پیدات کردم...
تبریک میگم زیاد...خوشبخت ترین باشی

ناشناس گفت...

به آیه:
-----------------------------

مدت هاست پیچیده دلم بهم
و تو حول حرف اول می رقصی
بپیچ گرد الف
به پیش، قطار زندگی
سر ایستگاهی نمی ایستد

-----------------------------

به خوشی به بخت
به الف-آآآآآآآب-را
به نون والقلم
خوشبخت باشی ای عروس

-----------------------------

شبنم گفت...

آخ جون از این به بعد ماجراهای عروس دوماد بازی داریم.
البته پس از آن غیبت صغری ت باید حدس میزدیم که غیبتی کبری در پیش داری.
اوه عزیزم امیدوارم زندگیتان چون قامت ه آقای الف ات استوار و پابرجا و چون آغوشش همیشه گرم باشد.

پير فرزانه گفت...

من و عشق و انتظار
تو و مهر و یادگار
من و یار بیقرار
تو و ناز بی شمار
در این خرمن بهار
به شوق وصل یار
دو چشم خیس من
ببار و ببار و ببار
خجسته باد پیوندتان تا سالیان سال .

ناشناس گفت...

دوستان حقیقیم که ازدواج می کنند دلم می ګیره!
اولین باره که دلم سر ازدواج یه دوست مجازی هم ګرفت!
لوکا

ناشناس گفت...

من شعر نوشتم برا تبریک. چرا تایید نکردی پس...

شبنم گفت...

پس کامنت من کو؟
کلی حرفیده بودم با آرزوهای تووووپ.
پس واسه این بود که آپ نمیکردی پس تو اگه شوور کنی که در ه اینجا تخته میشه.
خب آیه جون بادا بادا مبارک.
امیدوارم عشقتون چون قامت اقای الف همیشه استوار باشه و همچون آغوش گرمش پر حرارت و تازه بمونه.
(گرماشو نمیدونما حدس زدم.من با شوور مردم کاری ندارمااا.)

ناشناس گفت...

mobarake ishalllaaaa

ناشناس گفت...

یه نکته ای ولی همینجا باید روشن بشه ... اینکه مگه نگفتی تازه وب لاگتو پیدا کرده ؟پس قضیه کامنت و آشنایی و سه سال و اینا با هم جور در نمیان اگه وب لاگ دیگه ای هم داری رو کن بد نمی بینی ها....

ناشناس گفت...

سلام
مباركه
ايشالا پايدار باشه اين عشق و خوشبختي


باران

آيه به ناشناس گفت...

نكته روشن است : آشنايي ما بر مي گردد به سه سال پيش . عمر اين بر.هنگي به يك سال نرسيده . آشنايي ما بر مي گردد به دو وبلاگ پيش از بر.هنگي. آن وبلاگ ها هم كه روم سيا ! تعطيلشان كردم. و باور كن خواندن آرشيوشان هم به زحمتش نمي ارزد.

سوژه گفت...

گذر ميكردم به وبت رسيدم واين پستت.
تبريكات يك غريبه راهم بپذير.
تجربه عشق خيلي عالي است.
خوشبخت و شاد زندگي كنيد

ناشناس گفت...

مبارک باشه.......
راهه سختی دز پیش دارین اما اگه بخواین میتونین......
دانشجوی بدبخت......

پارسا گفت...

مبارکا باشه آبجی! مثل اینکه من خوش قدم بودم!

SnowNotes گفت...

وای، چه هیجان انگیز و عاشقانه... خیلی مبارکه!

حرفهای نگفته ی من گفت...

خودم دارم مزه مزه میکنمش این شیرینی رو... تبریک میگم.

سهراب س گفت...

دفعه اوله که به این وبلاگ میام، سبک قشنگیه و قلم گیرا...
باز هم سر می زنم

سهراب س گفت...

ایشالا خدا یک وبلاگک نازنازی قسمتتون کنه...

پ.ن: امیدوارم موقعی که رو پنجه رفتی به مقصود رسیده باشی ;)

سینیور زامبی گفت...

تبریک میگم
گویا کشف وبلاگ توسط الف به کشف های جدیدی از یکدیگر منجر شده که به هر حال نتیجه ای خوب در برداشته

ناشناس گفت...

مبارکه............... هزارتا! :)

پيوست گفت...

تبريك مي‌گم. آرزوي خوشبختي‌تون رو مي‌كنم؛ از صميم قلب. يه دستي هم روي سر ما بكشيد! ;)

پارسا گفت...

ضمناً...
تیرهای سقف را نجاران بالاتر نمی گذارند، بنایان می گذارند!

ناشناس گفت...

تقریبن زندگی عشقی من شبیه به توست.بعد از پنج سال با دختری که میشناختمش و عاشقش بودم و عاشقم بود ازدواج کردیم.حتی توی کارتمونم نوشتیم گرچه پایان راه ناپیداست/من به پایان دگر نیاندیشم/که همین دوست داشتن زیباست.
دو ساله ازدواج کردیم.دوسش دارم و دوسم داره.اما اطرافیانمون بخاطر اینکه خودشون انتخاب نکردن، یه کم هوامونو ندارن.واقعن بقول گفتنی عشق لازمه اما کافی نه.امیدوارم که اطرافیانتون اونقدر فهمیده باشن که تلختون نکنن.

یوسف گفت...

به خوبی و خوشی مبارک باشد.

میستر شاتن گفت...

تبریک

بار اولم نیست که میام اینجا.... اما بار اولمه که پام و توی این که کامنتدونی که توش احساس غریبه بودن می کنم میذارم....

نوشته هات بوی واقعیت میده... کلی پر تفاوت....

آیه که میگی.... یاد عادت می کنیم میافتم.... زویا پیرزاد....

auf Wiedersehen

ناشناس گفت...

نه اینکه خوشم آمده باشد .. نه، اما بدم هم نیامده است.

آخرین پدرخوانده گفت...

چه پست شیرینی بود در این عصر تلخ جمعه!
خوشبخت و عاشق باشید

Parsester گفت...

همه منتظر بخش «عروس و دوماد بازی» هستیم... موفق باشی

ناشناس گفت...

تبريك به شما دو الف عزيز ... !

سحر گفت...

به نظرم درست تر اينه كه بنويسي بالا بلندتر از هر بلند بالايي نه بلند بالاتر از هر بلند بالايي!نه؟

ناشناس گفت...

حالا بی جنبه خوبه سه ساله باهم بودین.
بیا یه چیزی بنویس دیګه. عروس شدی، شق القمر که نکردی ........

دلنوشتهای یک گیتاریست گفت...

از مطالبتون خوشم اومد لینک شدین
عنوان وبلاگ منم دلنوشتهای یک گیتاریسته
دوس داشتی لینک کن

سبحان گفت...

عروس باید ببوسه شادومادو
حتی اگه خیلی پیش تر از اینا به مرادش رسیده باشه

نيارا گفت...

تازه با وبلاگت آشنا شدم . مبارك باشه عروس خانوم

پارسا گفت...

ظاهرا روشنفکری خانمها و نویسندگی و از این حرفها تا وقتیه که شوهر نکردن! بعدش همه چیز تموم میشه!

آتِمُیا گفت...

حالا که آقای داماد اومده، شما نمیای دیگه بنویسی.
همچنان منتظر پست جدید هستم...

maryam گفت...

Parsa @
!Perfeeeeeeeeeect

من گفت...

به پارسا:
تازه روشنفکری بعضیها هم فقط برا پیدا کردن شوهر!!!!! ببخشید ژست روشنفکری ....

maryam گفت...

من فکر نمی کنم این آیه خانوم برای اثبات روشنفکری چیز می نویسه ولی نمی دونم چی تو این شوهرداری و زندگی خانوادگی هست که گاها خانوما رو از عالم و آدم بی نیاز می کنه. البته خوب حتما یه خوشبختی بزرگه که جای همه چیزای دیگه رو می گیره ;))
البته این یک نظر عمومیه، یعنی به نظر من برا انجام کارای خفن همیشه یه ته مایه از بدبختی لازمه.

آيه به دوستان گفت...

من نمي دونم كي اينجا ادعاي روشنفكري كرده ؟؟؟؟؟
من ؟!!!!
يادم نمياد چنين ادعاي كرده باشم !اين برداشت شماست. من همينم . شما بگو روشنفكر يكي ميگه فاحشه اون يكي مي گي فرشته

هر كسي از ذن خود شد يار من !

Unknown گفت...

Aye jan behet babate ezdevajet tabrik migam.Ba nashenas movafegham ke migoft kontore zendegio az moghey ke zire yek saghf zendegi kardin bendaz Ishalla ke hamishe asheghe ham mimunin va hamishe ham inghadr ba ham haminghadr yekrangin