۱۳۸۸/۱۱/۰۳

به ارواح خاک داداشم !

*من برادر ندارم . یعنی هیچ وقت نداشته ام . البته یک برادرکی بود که توی شکم مامانم ، نامرد ! سقط شد و سرخورد و افتاد توی کاسه مستراح !
من همیشه دلم برادر می خواست . دلم غنج می رفت وقتی داداش های مردم را می دیدم که ترک دوچرخه سوارشان می کنند یا به خواهر هایشان می گفتند :آجی . البته گاهی هم خدا را شاکر شدم .مثلن آن روزی که داداش الهام از لجش ، گیس های خواهرش راچید.یا آن روزی که دوستم داشت با دوست پسرش لاو می ترکاند که برادره سر رسید و یک هفته ای توی خانه حبس بود.
از خدا که پنهون نیست ، از شما چه پنهون ؛ گاهی هم برای خودم داداش های خیالی ساخته ام . برای دوستان فرا جنسیتی ام نقش آبجی خوب را در حد اسکار بازی کرده ام.اما اینها که برا فاطی تنبون نمیشه !دیگر از این خبط و خطا ها نمی کنم . پذیرفته ام که برادر ندارم و شما که غریبه نیستید ؛ از احوالات پدر و ماردم پیداست که آبی ازشان گرم نمیشود و داداشی دیگر به هم نمی رسد !


**اما لابد تا حالا چشمتان به آن جمله کذایی سمت راست صحفه روشن شده است « به ارواح خاک داداشم من فمنیست نیستم » روزی که آن جمله را نوشتم قصدم مزاح بود . به خیالم بقیه هم طنز آن جمله را می فهمند. حقیقت اینجاست که من فمنیست نیستم .آقا یکی هست اینجا که با دلیل های به ارتفاع برج میلاد می گوید هیچ ایسمی نیست. اصلن به صحت هیچ ایسمی ایمان ندارد. من همان قدر که اینجا چوب به سوراخ آقایان کرده ، خانم هارا هم مورد عنایت قرار داده. من همانقدر که عمو مردک های سبیل کلفت مفتخر به بیضه بیزارم ، از خاله زنک های امروزی بوتاکس کرده عقل نخودی دلم بهم می خورد. اگر راست و حسینی می نوشتم که « من فمنیست نیستم » که باورشان نمی آمد ! می گفتند « حرف که مالیات ندارد ، فمنیستی ، خبر نداری!!!!!!!! ) انگار اینجا یک بچه است که دست به کیبورد می برد . اینجا بود که به اعجاز قسم و آیه در جامعه ایرانی ایمان آوردم !

اگر راست می روید و چپ می آید ، می شنوی که : « به این قبله محمدی ! ، به این برکت ! ، به امام حسین که رفتم پابوسش! ، به امام رضا که قربون غریبش برم ! ، به حضرت معصومه که زُوارش بودم! ، به جدم ! ، به این سوی چراغ ! ، به این بچه صغیر ! ، به این لباس تنم !!!!!! ، به اون نون و نمکی که باهات خوردم ! » علتش اعتمادیست که ما آدم ها به هم نداریم !

۱۷ نظر:

الهام میزبان گفت...

من خیلی سعی می کنم که قسم نخورم دختر

ولی بعضی وقتها از دستم در می ره

من هم به اون جمله نگاه کردم
اما نه به عنوان یک قسم
اون موقع اینکه به جوون داداش قسم خورده بودی که فمنیست نیستی خیلی برام با مزه بود
خیلی خیلی آنتی فمنیستی بود
نتیجه گیری جالب بود

نوید تازه کار گفت...

1.نشون دادی که اگه بیشتر از این داداش داشتی ازش چه استفاده ابزاری ها که نمی کردی!
2.این عکسی که این بالااضافه کردی منو یاد رومبلی استیل خونه خالم میندازه که اونجا لخت نبودن و الان من لختشونو دیدم( احتمالا" از این رومبلی ها دیدی)
3. یه جاهایی که جدی نیست من می گم به جدم ! بعد طرف میگه ا مگه شما ها سیدید؟ به تنوع از بین دو جواب آماده یکیشو انتخاب می کنم، یا میگم تو این مملکت همه سیدن یا خبر دارن یا ندارن و یا اینکه می گم خب مام بالاخره یه جدی داشتیم ! از زیر بوته در نیومدیم که ! اینجوری یه یادی هم از اهل قبور می کنیم!
4.چند تا چیز به هم دوختست : فضولی ، بدبینی ،قضاوت ، تقیه و دروغ.
نخ همه اینا قسم هستش!

بهرام گفت...

يحتمل اين بار به دليل استفاده به نگاه بعضي ها نابجا از اقسام مختلف قسم مورد سرزنش قرار خواهيد گرفت!

اسپریچو گفت...

آیه جون حالا ماها که دوتا قولچماقشو داشتیم کجا رو گرفتیم؟ (منظورم داداشه)
من بر عکس تو همیشه دوست داشتم خواهر داشتم، الان برادرها هر کدوم یه ور دنیا و درگیر روزمره گی های خودشونن، زن هم که می گیرن دیگه نور علی نور، تف هم تو صورت آدم نمی اندازن مبادا خانوم حسودیشون بشه. ولی من یه چیز رو نمی فهمم: چرا شوهر خودم هوای خواهرشو بیشتر از من داره؟! آیا این اثرات داستانهای تاریخی عروس و خونواده شوهره که به صورت تلقین در ما زنان در اومده؟

badboy گفت...

میخواستی داداش داشته باشی که فقط به جونش قسم بخوری ;)

این همه قسم و آیه نمیخواد، دختری که وبلاگ نویسی کنه، By Default (یعنی به طور پیش فرض) فمینیسته. باور کن.

آیه به اسپریچو گفت...

خانم جان دستتان را بد جای گذاشته اید ...
همین قضیه شوهر و خواهر شوهر و خانواده شوهر.
من اگر دادش می داشتم خواهر شوهر نمونه ای از آب در می آمدم والله. اما خب دیگه یکی هم که می توانسته نمونه باشد و داستان های اساطیری را بر هم بزند ، نشده.

آیه به badboy گفت...

یا حضرت جرجیس !!!!
یک زمانی می گفتند دختر یا خوشگل است یا وبلاگ نویس !!!!
ما جیگران وبلاگ نویس در این عرصه بسیار زحمت کشیدیم تا حقانیت حور و پری بودنمان را اثبات کردیم .

اما این یکی را من یکی از توان من خارج است. یعنی عزیز جان به نظر شما دختری که وبلاگ نمی نویسد یحتمل کار های مهم تری از قبیل آموزش خیاطی و سفره آرایی و ... داشته؟؟؟؟

badboy گفت...

چرا دعوام میکنی، ای حور وبلاگ نویس.

شوخی کردم بابا، ببینم فمینیست حرف بدیه؟
من دیدم همه به کار میبرن، فکر کردم چیز بدی نیست ولی انگار فحش.
اصلا شما مرد ذلیل، خوبه؟(میدونم تعادل خوبه، نه این ، نه اون)
ما با هم دوستیم.

اسپریچو گفت...

جونم منم از این شعارا زیاد می دادم! البته نه اینکه فکر کنی از اون خواهر شوهر کلانترها هستم، ولی از وقتی به این سمت والا رسیدم "دوری و دوستی" شده ورد زبانم! اینم بگم که تو همه جوره نمونه ای ، ای جادو کننده کلمات و ای بدست آورنده دلها!

ناشناس گفت...

آیه تو واسه کمپین 1میلیون امضا فعالیت کردی تا حالا؟

آیه به ناشناس گفت...

نه ! چطور مگه ؟

پیپ خسته گفت...

به این بچه صغیر خیلی باحال بود.تا حالا نشنیده بودم

الهام میزبان گفت...

سلام
خوبی؟
تو مونا رو از کجا می شناسی؟
شنیدی می گن ؟
حالا حکایت ماست
من از تو وب یک دوست پیدات کردم که هیچ ربطی به ادبیات نداشت
ولی واقعا از نوشتنت خوشم اومد
حالا با هم قوم و خویش دراومدیم!!!!
آیه
شعر بگو
به دلت رحم کن
خب؟

الهام میزبان گفت...

شعر گفتن
کوششی نیست دختر
ولی اگه براش فضای لازم رو نسازی نمی یاد
مثل مهمونهای عزیز
که سرشونو نمی اندازن ته همینجوری برن جایی
شعر هم عزیز دردونه که می شه
انجوری می شه

bi ehsas گفت...

khob shod man toro peida kardam!

بهزاد گفت...

سلام میتونم این بند آخر نوشته ات رو توی وبلاگم توی کلوب استفاده کنم؟

بانو گفت...

خیلی باحال بود