۱۳۸۹/۰۱/۲۵

طهران

طهران –تهران فيلم محشر _مزخرفيست ! اگر نمي دانيد چه جور مي شود هم محشر بود هم مزخرف ، بايد يك تك پا رنجه كنيد تا سينما.
اپيزود ‹ روز هاي آشنايي› مهرجويي از آن دست فيلم هايست كه مي توانيد لم بدهيد توي صندليتان، راحت ! هي لبخند هاي كوچولو كوچولو بدود روي لبهايتان . هي خوش خوشانتان بشود از اين همه صميمت سيال فيلم. هي مهرجويي هميشگي را لاي فيلم باز بشناسيد و هي از اين مچ گيري خودتان را زرنگ فرض كنيد!


فيلم مهرجويي فيلم خوش آسانيست. خودش شش دانگ جذبتان مي كند. ‹روز هاي آشنايي › كه شروع شد چند لحظه بعد يادتان مي رود كه اينجا سينمايست. گم مي شويد توي متن فيلم. و هي خيال برتان مي دارد كه شما هم همراه اين جماعت داخل فيلميد.هي فكر مي كنيد ليدر تور دارد براي شما مي گويد كه اينجا امجديه است ،كه اين تخت سلام است كه اين ديگري ... از مهرجويي باز همان سفره هاي پهن ايراني را خواهيد ديد.ياد اجاره نشين ها و مهمان مامان خواهيد افتاد وهمان صميمت ها . همان زن هاي خاص فيلم هاي مهرجويي.‹روز هاي آشنايي › پر دست و كف و قر كمر است.هي آدم هاي ميبينيد كه به بهانه مي جورند براي دست و رقص ...

‹روز هاي آشنايي› فيلمنامه مرتب و يك دستي دارد. بازي هاي دلچسب. شخصيت هاي گلچين شده كه خوب از كار در آمده.اگر عمه و خاله و آقا دائيتان را ميان اين آدم ها شناختيد لبخند بزنيد به روي خودتان نياوريد !

‹طهران › فيلم پر رنگ و لعابيست. شيك است . اما من و شما كه تهران را ديده ايم خوب حواسمان جمع است كه اين رنگ و لعاب ها كشك است . كه همين آدم ها كه صبحانه خاويار لقمه مي گيرند از قضا دل پر دردي دارند و همين ديشب پيش پاي مهمان ها اشكشان روان بوده . گذشته از اين ها لحظه اي كه سقف خانه گروپ كرد و رمبيد همان قدر باور پذير بود كه صبح روز بعد مادر خانواده املت اسپانيايي سفارش داد.

‹سيم آخر › اپيزود دوم است از مهدي كرم پور ‹كسي از گربه هاي ايراني ...› را ديده ايد ؟ ‹سيم آخر› همان موضوع گربه هاي ايرانيست. منتها حتي توي ذهنتان هم اين دو فيلم را شبيه نبينيد. فقط يك نصف ترانه رعنا فرهان كل ‹سيم آخر › را مي ارزد. فيلم نامه در هم و بازيگر هاي ته دخل و يك كليپ تخ.مي .. والله حضرت كارگردان ! سكانس زور خانه داشتم از اين همه ديالوگ هاي گند تنگ هم بالا مي آوردم.كجايي اين فيلم ربط داشت به تهران ؟

خلاصه مزخرف بودن اپيزود دوم وسردرد بعدش را به شيريني اپيزود اول بخشيدم. اگر شما هم به اندازه من از اين شهر خوشتان مي آيد از طهران-تهران هم حظ خواهيد برد. اپيزود دوم هم ول كنيد اصلن.بزنيد بيرون و هواي دو نفره بهاري را كيف كنيد!

پ.ن1 : اختلاف سليقه كه مي دانيد چيست ؟ خب ! بعضي ها هم از دومي خوششان آمده و اولي را به تخم شان حساب نكرده اند .دعوا كه نداريم ! واجب شد برويد و خودتان قضاوت كنيد.

پ.ن2: اين هم يك نقد دقيق از نگاهي ديگر



۲۲ نظر:

زادسرو گفت...

من فیلم رو ندیدم. فقط تبلیغاتش رو که روی در و دیوار دیدم و دیدم تهیه کننده اش سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهرانه یه ذره بدبین شدم. من دیگه معتقد شدم که از سیستم دولتی ایران انتظار هیچ جیز خوبی حتی به صورت استثنا هم نباید داشت. پس خوبه آره؟ اگه قسمت شد می رم میبینم.

ناشناس گفت...

بسیار زیبا بود! منظورم وبلاگتونه!! همشو خوندم! از مطلب ب ر ه ن گ ی خوشم اومد.
همیشه موفق باشی عزیزم

حميد گفت...

من اين فيلم رو چند روز پيش ديدم.
نه طهران مهرجويي اونقدرا تعريفي بود که شما کردين نه تهران مهدي کرم
پور آنچنان آش دهن سوزي بود که اين همسايه شما گفته. البته در مورد اپيزود دوم با شما موافقم. سکانس زورخانه رو که اصلاً درک نکردم و اون ترانه اخر رو که واقعاً ريده بود. چند تا کيليپ مشهور خارجي رو که هيج ربطي به هم نداشتند رو با هم به صورت خيلي مسخره اي استفاده کرده بود.(يکم خلاقيت!!!)
بالاخره ماهم بايد هرچي که خارجي ها دارن رو داشته باشيم.

ناشناس گفت...

to yek "attention seeker" hasti faghat vase jalbe tavajoh in weblogo zadi tosh yek seri mohmalat neveshti ta chandta badbakhtro melse khodet jam koni behet nazar bedan etemad be nafs peyda koni.. vaghean bazi vaghta che afrade bi masrafo bi arzeshi to jameaye ma peyda mishan ke dastane Periodo ya Navar behdashtisho benevisan vase in ke shayad chandta pesar bian vasash nazar bezaran began afarino flan ....moseasefam barat

كيوان گفت...

خب گربه هاي ايراني رو به هيچ وجه دوست نداشتم. بعنوان كسي كه موزيك زير زمين ميزنم ميگم ديگه اين فيلم افتضاح شانتاژ شده بود. تهران طهران (يا برعكسش!) رو هنوز نديدم اما بدم نمياد ببينمش. هرچند كه هنوز از علي سنتوري مهرجويي آزرده ام.

... گفت...

...
اپیزود " تهران "که یک کوس شعر تصویری بود با قیافه های واداده گل درشت روشنفکرمابانه . چه نیازی بود از قیافه نه چندان زیبا- و با آن بازی تخمی رضا یزدانی- استفاده شود؟ بخدا این مشنگ الدوله های نسل دومی هنرمند در نوستالژی نئشه گی های روشنفکرمابانه شان غرق اند که هنوز فکر می کنند هر عصیانی باید با تریپ آه و اوووهی ایشان هماهنگ شود و دوران دوران باب دیلن است و بندیک حال آنکه آنقدر الاغ و عامی اند که نمی فهمند تمام نسل ما از شعار استفراغ می کنیم. چه مذهبی جماعت ش چه واداده نماهایی مثل ایشان..
اپیزود اول هم خوب بود. مهرجویی شعور ش به رنگ زمانه ست . می فهمد الان دوران ابهام و آه زنده گی تخمانم باد کرده نیست بخدا. دوران صراحت به ذره یی ابهام و ساده گی ممتنع انسان ست. این پیرمرد از امثال کرم پور بسیار بیشتر به ما نزدیک تر ست. نه مدعی خانه تکانی عالم ست نه مدعی هیچی و پوچی. زنده گی را می خواند بد.خداش حفظش کند.
همین

... گفت...

...
راستی آیه لپ گنده ! می بینم هنوز هستند ک.وس مشنگ های تابوزده یی که می آیند اینجا و حسادت نوار بهداشتی تو و کاندوم من را به دل دارند که در پشت ویترین داروخانه حالی به حالی شان می کند. برایش یک دعایی بکن که بتونه بدون شرم وقتی پریود می شود برود نوار بخرد بجای اینکه دستش را بگیرد زیر فلان ش تا باباجون ش براش از اکبرآقا بقال تو نایلون سیاه این مایه ننگ را براش بخرند. اگر هم مرد ست که احتمالا هنوز کاندوم ش را باباش براش می خرد . خدا را چه دیدی شاید باباش بجاش هم می کند و بجاش ارگاسم هم می شود.
همین

بهرام گفت...

اولين روزهاي اكران ديدم اين فيلم رو! بيشتر به آنونس مخصوص شهرداري ميماند تا فيلم! انتهاي قسمت دوم كه بسيار ساده انگارانه بود و خيلي زياد مشخص بود! هر چه بود مزخرف بود و به قول يك دوست به علت كمك به اعتلاي صنعت فيلم مجبوريم كه به سينما برويم و اين مزخرفات رو ببينيم! اما من هنوز دلم رو به تئاتر خوش ميكنم!

ويوي گفت...

اصرار نكن نميرم

دهان دوخته گفت...

خوب مي‌نويسي! از معدود وبلاگهايي هستي كه تو گودرم ادت كردم! راجع به طهران_تهران منم نوشتم! البته يه شكل ديگه! اگه حوصله داشتي بخونش!
http://dahandookhte.wordpress.com/2010/04/03/%d8%b7%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86/

الهام میزبان گفت...

سلام دختر
ندیدمش
اما احتمالا فردا پس فردا برم ببینمش
مهرجویی رو دوست دارم
هرچند خیلی وقتها تو ذوقم میزنه

امیرعلی گفت...

واجب شد ببینمش

باران گفت...

ندیده ام . شاید بروم ببینم . شاید خوشم بیاید . شاید هم نیاید . ممکن است بروم بنشینم پای فیلم . بعد توی دقیقه ی ده و یازده به سرم بزند بروم بیرون و یک آبمیوه بخورم و بعد راه تا خانه را پیاده گز کنم . و شاید توی راه برای ناهار فرداش یک کرفس خوشگل سبز روشن ببینم و بخرم. آنوقت شاید اینجوری بیشتر از دیدن ان فیلم احساس مفید بودن بکنم و لذت ببرم .
نمی دانم . بلکه هم رفتم دیدم .

iranview گفت...

امشب کلی وبلاگ خوب دیدم که همتون با هم لینک بودین !
هنر در عصر استالین را در وبلاگم ببینید

aali mosavi گفت...

سلام........
واقعا عالی می نویسی.....
هر کی هر چی میخواد بگه...تو قوی باش و ادامه بده...میبینی که چقدر کامنت داری....
راستی من دانشجو هستم و بدبخت هم هستم واسه همین سینما نمیرم اما از کلوپ میگیرم.... موفق باشی

ایلیا گفت...

من این نظر رو واسه کل این وبلاگ میدم
چون همین الان نزدیک به 10 دقیقست که از مطالعه کردنش دس ورداشتم و باید بهتون احسنت بگم با اینکه هیچ اسمی ازتون ندارم خیلی لذت بردم... قشنگ بود... زمانی که بقیه مینوشتن همیشه یکی بهشون میگفت قلمت خیلی قشنگه از کجا خریدیش :D حالا منم از شما میپرسم دختر خانوم قلمتون خیلی قشنگه میشه به همه قرضش بدین؟
موفق و موید باشین خواهر :D

اسپریچو گفت...

سلام خواهر جانم، ما که دستمون از دنیا کوتاهه، ولی من هرچه که به تهران مربوط بشه دوست دارم، هرچیزی که منو یک ساعت ببره به خیابونها و کوچه های بینظیر تهران و سبک زندگی در تهران، می خواد مزخرف باشه می خواد شاهکار باشه، من عاشق این شهرم... امیدوارم زودتر از رو اکران برداشته بشه که بتونم از persianhub دانلودش کنم

سعید گفت...

سلام . خیلی وقت بود نقد فیلمی با این صراحت و قشننگی نخونده بودم . سبز بمانی عزیز .

حدیث گفت...

من عاشششششششششششششق نوع نوشتنت شدم. انگاری خودمو توی تو میبینم، طرز فکر، نوع ادبیاتت، همه چی.
کلی طرفدارتم الان :دی

من گفت...

با همه ی محشر و مزخرفی اش، آخر نشستم پای طهران تهران
مهرجویی جونم از نظر من ِ (به قول قهرمان داستان تو) غربتی، حتی برای شعور گروه سنی الف هم باید بیشتر از اینها احترام قائل بود که کل قصه اینقدر صمیمیت و خوبی و مهربانی و درک متقابل و همدردی و از این چرت و پرت ها موج نزند و حال تهوع به آدم ندهد.

حتی شنل قرمزی و سیندرلا و سفیدبرفی هم توی دنیای خاکستری شان آدم بده داشتند.

مهرجویی عزیز سفارشی بودن یک کار، دلیل مایه نگذاشتن برای آن کار نیست.

بیا قبول کنیم اینقدر تنبل شده ای که به حکم مهرجویی بودنت، از توانایی های مهرجویی ِ مهمان مامان در به تصویر کشیدن صمیمیت آدمهای یک لاقبای پایتخت، سواستفاده کرده ای. شرط می بندم تمام مدت ساخت روزهای آشنایی طهران تهران، آن عینک گردت را زده بودی و چرت میزدی روی صندلی کارگردانی ات.

قصه ات تا آن جا به دلم نشسته بود که آن به اصطلاح پانسیون را هنوز رو نکرده بودی. تمام ذوق و شوق و انرژی ام از یکدستی فیلم ات، پانته آ بهرام ات و همه ی پیر پاتال های فیلم ات، پشت در آن عمارت عجیب غریب جا ماند. کجای دنیا سقف خانه ی کسی روی سرش خراب می شود و خیلی خیلی اتفاقی می خورد به پست آدمهایی که خیلی خیلی خیلی مهربان و خیلی خیلی خیلی ثروتمند اند، آدمهای مهربان مرفهی که مدام لبخند می زنند، به زور می برندت گردش، به زور می برندت رستورانی که کلی غذاهای چسان فسان دارد. به زور می برندت خانه ی شان، به زور 7 جور غذا و سوپ و دسر و مخلفات مهمانت می کنند. به زور صبحانه ی اعیانی برایت مهیا میکنند و دست آخر به زور خانه ی درب و داغان و کلنگی ات را با دست خودشان تعمیر و آب و جارو می کنند؟!

کجای دنیا؟

احیانا طهران!


پ.ن: من مانده ام آدم فقیره ی فیلم ات چرا باید توی خانه ی درندشتی زندگی کند که دست کم یک میلیارد می ارزد؟! و تازه هنوز 11 ماه از قسطش مانده! آدم اینقدر فقیر؟!

سیم آخر حتی سیم دو هم نبود، چه برسد به سیم آخر

مهدی کرم پور گرامی، یک فیلم اجتماعی لزوما نباید فیلمی باشد پر از پسر و دختر جوان بسیار فهمیده و رنج کشیده و عصبانی ِ قربانی نسل قبلی، که مدام داد می زنند، بغض میکنند، سکوت میکنند، شعار می دهند، لیچار بار قبلی ها می کنند. آنقدر فهمیده اند که عروسک های دو تومنی چینی را بیشتر از دستبند انگشتر دوست دارند! و آنقدر احمق اند که برای جبران سرخوردگی های اجتماعی شان با پژو 206 توی اتوبان کورس می گذارند و احمقانه می میرند!

سکانس زورخانه ات داشت حالم را بهم زد کرم پور. چقدر آن آدم معلوم الحال ته ریش دار یقه بسته ی سکانس زورخانه ات دیالوگ های کوبنده و هندی وار بلد بود! چقدر آدمها احمق اند که با یک مهمانی رفتن تا ابد در این مملکت ممنوع الفعالیت می شوند و چون به بن بست رسیده اند یا باید بروند خارج (!) یا بمیرند توی اتوبان، با 206! چقدر رعنا آزادی ور ات داد می زد توی فیلم. چقدر عقده ی همه ی غصه های عالم را داشت. یک بابای بد و سنتی و نفهم و حاجی! یک مادری که سینه ی قبرستان است، یک دوست پسری که تکلیفش با خودش مشخص نیست، یک مملکتی که خفه اش کرده نمی گذارد گیتار بزند. چقدر حاجی فیلم ات را نفرت انگیز و نفهم و سنتی مآب نشان دادی. چقدر آدمهای تیپیک و کلیشه ای ات یکدست سیاه بودند. چقدر رضا یزدانی وصله ی ناجور فیلم ات بود، با آن ضعف کلامی اش در دیالوگ گفتن. جوان های یاغی ات اینقدر ضعیف و بی ثبات و عصبانی بودند، که من هرگز نفهمیدم چه گذشته ی تلخ و دردآوری داشته اند که اینقدر پر از نفرت اند؟ (همه ی ما عصبانی ایم، اما نه این شکلی! عصبانیت شکل های معقول تر و باورپذیرتری هم دارد!)

اینها به کنار، این پدیده ی رپ خواندن برزو ارجمند وسط تاثیرگذارترین قسمت فیلم، واقعا ایده ی کدام آدم شوخ طبعی بوده؟!

تنها نکته ی مثبت سیم آخر، صدای زنده و عاصی رضا یزدانی بود، قلب تمام فیلم با قدرت ترانه ی پایانی اش میتپید. به قول دوستان، انگار کرم پور برای ترانه ی سیم آخر فیلم ساخته، نه ترانه ی سیم آخر را برای فیلم!

کجای دنیا اینقدر جوان عصبانی ِ (که جوانترین شان دست کم 10 سال از من بزرگتر بود) ضعیف و فهمیده و در عین حال احمق وجود دارد که همگی زخم خورده ی نسل قبلی ِ ترجیحا حاجی بازاری و سنتی و لهجه دار و چاق و اخمالو و یک عده آدم ناشناس عجیب ته ریش دار یقه بسته ی عقده ای اند که همه ی آمار ریز آدم را (معلوم نیست از کجا؟!) دارند و می زنند توی دهنت که نتوانی توی این مملکت پیشرفت کنی. لج اند کلا با تو!

تهران لابد!


پ.ن: اگه عاشق صدای رضا یزدانی نبودم، پا نمی داد پا شم برم طهران تهران ببینم!

من گفت...

واسه اون پست بالائی بهت حسودیم شد
چقد راحت میتونی بگی حال ات بده
هیشکیم کاری بات نداشته باشه

مهدي گفت...

خيلي لذت بردم از نوشته هايت
اصلا نمي دانم شايد بيشتر از همه عاسشق اين سبك نوشتنم.
تا دستم به كيبورد مي رود كه بنويسم اين گونه مي شود!!!