۱۳۸۸/۱۲/۰۶

فا.حشه مغزی

(حتی ریش گذاشتن ، نمازخوون شدن ، برا اینکه صدتومن پول بگیرن ! جهان میگذره با صدتومن و بی صدتومن ..من 10 سال دیگه بیشتر زنده نیستم... اما خیلی بده که آدم فا.حشه مغزی باشه !!!)*

عشق دیر به سراغ من آمد.دانشجو بودم که دلم پیش تو شنگید. تو یه نویسنده و کارگردان یک لاقبا بودی . تاترمان به اجرا نرسیده به عشقت اعتراف کردی.اینطور بود که پای یک مرد عجیب به زندگی من باز شد ! یک لیبرال مارکسیست کمونیست لائیک دو آتشه ، یک مرد عصیانگر معترض ! به همه چیز های که برای من عادی شده بود اعتراض داشتی. به جامعه متعصب ، به مادر مذهبی ، به دائی کلاهبردار پولدار ، به آخوند ها ... ارشاد رد می کرد تو دوباره می نوشتی ، سالن تمرین را می گرفتند ، وسط پارک تمرین می کردیم.... دوره ای توی زندگیم آغاز شد که پر بود از حرف های بودار پنهان و پیدا ، زنده باد ها و مرده بادها، سجاد گردی و کافی شاپ دنج احمد آباد . عین های پر رنگ اول اسمت روی کتاب های سیاسی که بهم هدیه می کردی ، عین های پر رنگ اول اسمت حاشیه کتاب شیمی مورتیمر و فیزیک هالیدی من ، میگرن های سگی من و دستهای که پیشانیم را نوازش می کرد تا من دنیا را بالا بیاورم !

هنوز هم نمی دانم چی شد که دیگر نخواستمت. کات کردیم . روز آخر زدی زیر گریه و با خشم پیش بینی کردی که سال دیگر افتادم به بچه داری ! و گفتی می روی ته باغ انگورتان شراب های خانگی درست می کنی و می نویسی تا روزی کتاب هایت باعث حسرتم بشود.

من اما به بچه داری نیافتادم. برگشتم تهران و دوباره دانشگاه قبول شدم و راستش تو دیگر به یادم نمی آمدی که یک روز ناغافل آشنای قدیمی را دیدم. بین حرف هایش از تو گفت . اینکه پولدار شده ای و یک کاره ای توی سپاهی !!!! و حالا باید صدایت کرد : حاج علی ! باور نکرد ام. با این دروغ ها از چشم من نمی افتادی . خندیدم و گذشتم.


تا اینکه دوباره دیدمت ! ده سال بعد از اولین ملاقاتمان دوباره دیدمت ! نماز جمعه بود به امامت هاشمی . ما سبز ها پشت دانشگاه تهران بودیم . نماز که تمام شد دانشگاه را دور زدیم آمدیم توی 16 آذر. من دوستانم را گم کرده بودم. یادم بود انطرف خیابان با پارتنرم قرار دارم . از جمعیت جدا شدم که صدای تیر آمد. برگشتم انجایی که قبلن جمعیت بود حالا فقط دود بود و گاز اشک آور . صدای جیغ و فریاد می آمد. گیج شده بودم. میان آن ترس و گیجی صدات را شنیدم.صدای بم و محکم و آمرانه . همان لحظه شناختمت !!!!! دیدمت کنار پژو سیاه ، بیسیم به دست ! بهتم برد حاجی ! میان آن کارزار ایستادم و ماتم برد! خودت بودی ! من آن دست های مردانه را خوب می شناختم ... آن قیافه پر جذبه . چاق شدی حاجی ! بزنم به تخته گردنت را تبر نمی زند. شقیقه ها را خوب خاکستری کردی .اشکم راه افتاد از گاز اشک آور ، از بازی سرنوشت. نمی دانم چقدر گذشت که متوجه ام شدی . نشناختی حاجی ؟ تو که دوست داشتی مرا سیر نگاه کنی ! نشناختی ؟ لابد نشناختی که بهم حمله کردی « چیه ؟ چی می خوای پدسگگگگگ ؟؟؟ بگیرید این جن ... رو !!!!!» ترسیدم. می دونی من همان موقع هم که توی تمرین ها داد می زدی ته دلم خالی می شد. یک لحظه گفتم بگذار بگیرندم وقتی بفهمی کی هستم چقدر کنف می شوی ؟!!! اما ترسیدم .ترسیدم یک جو مردانگی برایت نمانده باشد. ترسیدم عشق اولت به تخمت هم نباشد.ترسیدم رجاله تر از خودشان شده باشی . یاد ترانه .موسوی افتادم و جانم را برداشتم و پا گذاشتم به فرار.

تمام راه را گریه کردم. «جن.ده! » عجب! یادت هست حاجی که معتقد بودی من دختر نجیبی هستم ؟!!! حاجی چه ریشی گذاشتی !نمازم هم لابد حالا می خوونی .یا شاید « با دافات نماز جماعت به جا میاری ؟ » حاجی یادت هست چقدر نماز خواندن مادرت و ریش گذاشتن پدرت را مسخره می کردی ؟ چقدر از عمویت که سردار سپاه بود متنفر بودی ؟ حاجی یادت می آید دوم خردادی بودی ؟ چقدر خودت را فروختی ؟ برای چقدر فکر و اندیشه و آرمانت را دادی ؟ حاجی روس .پی ها شرف دارند به تو ! تن فروشی بهتر از اینست که آدم فا.حشه مغزی باشد.


*فریدن فرخزاد

۲۷ نظر:

baran گفت...

چقدر زیبا حقایق تلخ جامعه را نوشتی!!

اسپریچو گفت...

چی بگم... من همیشه می گم که فاحشگی به لنگ هوا دادن نیست (میدونم خیلی بد نوشتم، اگه می بینی خیلی بی ادبانه هست حذفش کن خواهر جون، مهم اینه که خودت بخونی)... هر انسانی، چه زن چه مرد پتانسیل ج.ن.د.ه شدن رو داره، بعضی وقتها، مردا بیشتر. یکی تن، یکی خوانواده، یکی شرف، یکی کشور، یکی علم، یکی همه چیزهای ممنوعه... الهی بمیرم برات، وقتی خودم رو جات می ذارم احساس می کنم وقتی خواب بودم یه سطل آب یخ ریختن روم.

زن زیادی گفت...

چه ماجرای عجیبی... چه اصطلاح خوبی!باز سگ اونایی که شستشوی مغزی شدن و فکر میکنن دارن کار ثواب میکنن شرف داره به اونایی که میفهمن ولی مغزفروشی میکنن. لابداون لحظه خیلی بهت فشار اومده... بهر حال یه روزی دوسش داشتی...
فکر کن ورق برگرده و دوباره ببینیش...

زادسرو گفت...

می دونی من به آدم های آرمانخواه و مطلق گرا اصلا خوشبین نیستم .مارکسیست لنینیست بودن و اصولا دو آتشه بودن، همومن روی دیگه سکه مذهبی افراطی بودنه به نظرم. همین ا.ن.قلاب ا.سلا.می هم در واقع یکی از ریشه هاش چپ های افراطی بودن که می خواستن با توهمات خودشون یه بهشت آرمانی پر از برابری و همسانی بسازن. حالا تا این حد تغییر ماهیت هم البته عجیبه هر چند یارو زمینه خونوادگیش رو داشته.
یه نکته دیگه . برای رفتن تو دارو دسته سر.کوب اتفاقا نباید مذهبی معتقدی باشی. من آدم مذهبی معتقد در اطرافم زیاده. همون تعالیم مذهب مانع از رفتار های وحشیانه میشه در این آدمها. برای رفتن توی دار و دسته سر.کوب باید عقده ای باشی. باید یه سری نیاز های ارضا نشده داشته باشی و کلی سرخوردگی. اصولا قدرت نمایی ریشه در بیماری روانی داره به نظر من.
ضمنا چاکر بچه های سجادم هستیم.

آیه گفت...

مشهد که شهر اونا بود. هیچم بچه سجاد نبود. فقط اونجا بالا پایین می کرد !!!

بهرام گفت...

عالي بود!

استلا گفت...

تو کدوم کافه احمد آباد؟شوگر یا اونی که منتی به کوهسنگی میشد.من مشهد بزرگ شدم حیلی بافت خر تو خری داره کاش دوست دختری مثل تو داشتم.کاش مینوشتی بچه کجای مشهد بود

آیه گفت...

ای بابا! چه انتظاری دارید ؟ ! 10 سال !!!! میگذره ! من یادم نمی یاد هفته پیش کدوم کافه رفتم. از نوشتن این یکی معذورم.
خدا یه دوست خوب نصیبتون کنه.

پژمان گفت...

انقدر این داستان و همچین آدمی برام عجیب و غیرقابل تصوره و تو ذهنم نمی‌نجه که همش دارم فکر می‌کنم "یعنی واقعیه؟!!"
یعنی واقعیه؟! همچین آدمایی هستن؟!

الهام میزبان گفت...

آیه می دونی ته فیلم هندیبود ها!
نه؟
احتمالش خیلی عجیب غریبه
ولی من اگه بودم شاید اینقدر خر می شدم که می رفتم تف می کردم تو صورتش
حداقل به خاطر اون عشق کوفتی ای که داشتم
اه
بی خیال

هیرگاموس گفت...

...
می دانی آیه! به تجربه دیده م که جوانان مارکسیست ماب ضد مذهب و دین و آویزان چریک بازی و ریش مرحوم چگوارا در تهران اغلب شان از عقده نبودن و نداشتن به این برچسب ها و افاضات و افاده های ک.وس شعر پناه می برند. فضای روشنفکرمابی که همیشه من به بهش می تازم و پیروانش را به گه می کشم در میان ما نسل سومی ها دقیقا برپایه عقده نداشتن و نبودن شکل گرفته ست .و بقول آن رفیق مان که آن شب در پارک لاله دیدی مساله کتاب خواندن و افاضات بالا آوردن ست که در میان ما نسل سومی های عقده یی خالی از هر بینش ست.
عقده ها زیاد ست دوست من. اما عمومی ترین ش که من در این میان این قشر در کافه ها و خانه کودک دیدم عقده طبقه اجتماعی و اقتصادی و عقده نداشتن سک.س و تابوی بزرگ سک.سی شان است چیزی که بنظرم این روشنفکرماب ها را شکل می دهد همین دو عقده ست در خانه ی فلان مرا به همین اتهام بیرون کردند. من دست گذاشتم روی نقطه ضعف شان و بهشان نشان دادم که چطور روشنفکرماب ها از تابوی سکس رنج می برند یک مشت عقده یی نکرده و نداده و نگا.ئیده و... باقی قضایا
و به عین دیدم به محض بدست آوردن موقعیت اقتصادی و عاطفی دست از همه آن حرف های باطل می کشند و بدانجا می رسد که فلان الاغ مدعی و مارکسیست دو آتشه برای منافع اقتصادی ش می دزد و به امریکا می رود
...
بله دوست عزیز و لپ گنده ! من ترجیح می دهم همان عامی بی سواد ساده باشم که برای هرکار و لذتی که می جویم توجیه فلسفی استفراغ نکنم و در پی رفع عقده هایم باشم و امروز دادبزنم که من هیچ غمین نداشته ها و نبودن هایم نیستم و لااقل اینطوری می توانم صداقت و مهربانی بسیار ساده یی را حفظ کنم. فکر کنم انسان ماندن و ساده بودن این روزها سخت ترین کارست و در مقابل روشنفکرماب شدن ساده ترین کارها
" این کامنت عمومی ست "
همین

آیه به دوستان گفت...

آیه به پژمان :
دوست من من دست راستم را به علامت قسم بالا آورده ام که این داستان کاملن حقیقت دارد.تازه اگر من جزییات بیشتری در مورد عقاید سابق این آقا برایتان می نوشتم که هرگز باور نمی کردید. بدون هیچ قسم و آیه ای این ماجرایست که برای من اتفاق افتاده.

آیه به الهام میزبان:
بعله ! مثل فیلم های هندی! خودم همان لحظه منتظر بودم یکی بگویید کات !!! راستش آن محیط بقدری درهم و وحشتناک بود که به این چیزا فکر نمی کردم.کنارم فقط صدای جیغ و فریاد بود بازگر سینما نیستم که به این چیزا فکر کنم.در رفتم.

آیه به هرگاموس :
آقای محترم ! چرا اذهان عمومی را آشفته می کنی ؟؟؟ لپ گنده کدام است . الان خواننده های این صحفه به اشتباه می افتند .فکر می کنند من واقعن لپ دارم اونم هم گنده ! شما که موفق به زیارت اینجانب شدید فورن اشتباه خود را تحصیح و زود عذر خواهی کنید !!!

هیرگاموس گفت...

...
بنده عذر می خواهم. این خانمه خیلی هم مانکن و خوش تیپ و خوشگل و خوش صدا ست. لیکن من که لپ ندیده هستم اشتباهی جای لپ و گونه ی این خانمه را عوضی دیدم و ایشان هم از ساده لوحی من استفاده کرد گونه ش را بجای لپ قالب من کرد . من از تمام خوانندگان این وبلاگ عذر می خواهم به امید روزی که همه ما دختران و پسرانی را در کنارمان داشته باشیم که لپ و گونه و مانکن و شکم قلنبه و ... همه را با هم داشته باشند.
ا ببخشید نوار گیر کرد
همین.

ناشناس گفت...

کسانی که در عشق شکست میخورند ، هر کدوم واکنش های مختلفی رو نشون میدان،
گروهی خود کشی میکنن، گروهی تصمیم میگیرن از دوستان آینده انتقام بگیرن ، و ...

اگر شما به پیشنهاد عشقی این آقا جواب مثبت میدادین، اینگونه نمیشد
به احتمال زیاد، پس از جواب نه شنیدن، ایشون تصمیم گرفتن که برن به سپاه ، تا درد شکست عشقی رو فراموش کنند و از خودشون انتقام بگیرن.
شما هم با شرکت در نماز جمعه ، کار درستی نکردید . مشابه ۲۲ بهمن و اسب تروا ، و باز فریب رفسنجانی رو خوردید ،که دیدید ایشون باز با رهبری سازش کردن.
به گمان من، فاحشه مغزی شما هستید، که روزی فریب خاتمی، روزی فریب رفسنجانی ،رو میخورین، و چند سال زمان لازم دارین تا چهره اصلی موسوی رو بشناسین.

بله خانوم محترم، فاحشه مغزی ، خود شما هستین.

obeid گفت...

بنظرم انسانهايي كه جذب اين گروه ها مي شوند و مردم را كتك مي زنند نه مذهبي هستند نه حتي پول پرست. بسياري تحقير شدگان جامعه هستند همانهايي كه شايد در دبيرستان دستشان مي انداختيم بهشان مي خنديديم و زنگ ورزش سر يار كشي كسي به آنها توجه نمي كرد.

ناشناس گفت...

Salaam
khub bud esmo familesho kaamel minveshti laa aghal beshnaasandesh.

ناشناس گفت...

واقعیت ریشه فکری و اعمال بسیاری از آنان رابه زیبایی بیان کردید.دستتان درد نکند و ادامه دهید که خوب می نویسید.

آیه به ناشناس گفت...

فاحشه مغزی اصطلاحیست برای کسانی که بر خلاف فکر و عقیده و آرمان خود برای گرفتن امتیاز و پول خود را می فروشند .

من هیچ وقت برای پول یا امتیاز یا زندگی راحت آرمانم را نفروخته ام . به کاری که کردم ایمان داشته ام . از ریاست جمهوری خاتمی نفع شخصی نبرده ام . در ستاد موسوی هم کار می کردم به عشق و برای آینده ایران .به کارم معتقد بودم . قرار نبود به ما چیزی بماسد .حتی حاضر نیستم در اداره دولتی کار کنم وقتی حکومتش را قبول ندارم.
کتک خوردم .زندانی شدن عزیزانم را دیدم . خون هموطنانم را دیدم و پا پس نکشیدم.
پس ملاحظه می کنید خرید و فروشی در کار نبوده است !
این شما هستید که معتقدید که امثال من فریب خورده اند . از نظر خودم که این بهترین انتخاب است . از نظر من شما جاهل و فریب خورده اید ! می بینید که هر کس می تواند دیگری را متهم کند .
هنوز بر عقیده ام استوار ایستاده ام. اما چشم و گوشم را نبسته ام .متعصب نیستم . می دانم بشر جائز الخطاست . اگر روزی چه فردا چه ده سال بعد به اشتباهم پی ببرم، از اعتراف به اشتباه باکی ندارم.

توصیه می کنم به فکر اسم و آدرس باشید تا متهم به بزدلی نشوید .

Mr.Moon گفت...

گریه کردم
با خط به خطش گریه کردم

شکیب گفت...

باز خوبه که تو عشق سابقتو دیدی. من گاهی وقتها به این چماقدارها که نگاه میکنم یاد خودم می افتم. احساس میکنم هیچ فاصله ای بین ما و اونها نیست. یک عامل کوچک محیطی ممکن بود باعث بشه هر کدوم از ما مثل اونها بشه.
من شما رو لینک کردم. خودت منظورمو گرفتی دیگه؟

فرشید گفت...

بزنم به تخته ماشاالله یه پارچه " آیه مقدس " شدی ........ گُل گفتی ........ آنتن اون بیسیم رو حواله دادم واسه حاجی

ناشناس گفت...

بلاگتون رو تازه پیدا کردم
یکسری از نوشته هاتون رو خوندم وخیلی به دلم نشست
حرف های بزرگ رو خیلی روان و بی تکلف می زنید
امیدوارم که همیشه به کام باشید...

(البته هنوز در حال خوندنم- منتها پست ها زیاده وقت می بره!)

هادي گفت...

با اينكه يه ذره شبيه فيلما بود ولي چون گفتي واقعيت داره باور مي‌كنم.... (حكم كيميايي).
جالبه. حسين درخشان هم بعد از طلاق زنش اين وري شد....

من گفت...

چه قصه ی عشقی تلخی

ناشناس گفت...

مهم نیست حقیقت داشت یا نه......
شاهکار نوشتی.........
امروز کلا دارم توی بلاگت میچرخم....
نویسنده ای؟؟؟
کتابی چاپ کردی؟؟؟؟
اگه اره اسمشو بگو بریم دنبالش.....
در ضمن دوستای خوبی داری.....
وبلاگت پای ثابت زیاد داره فقط وفقط چون تو توپ مینویسی.....هم موضوعاتت خوبن و هم نثرت....موفق باشی...

Pedix گفت...

به خلاقیت تو باید سجده کرد ...

mahboobeh گفت...

سلام، یک بار دیگر دولت برای کشورهای عرب پول میفرسته در حالیکه خود ما یه لقمه نون حلال را با هزار بدبختی گیرمون میاد. آقایان فکر میکنند با کمک به کشورهای دیگر اینها با ما همگام میشوند یادشون رفته به بسنیا کمک کردند به آفریقا کمک کردند و هر دو اینها بر علیه ما در سازمان ملل رای دادند.ما باید احمق باشیم که فکر کنیم با کمک به این کشورها اینها همه شیعه میشند. به ما چه ربطیداره لیبی چه خاکی تو سر خودش میریزه. ملت ایران را باید دریابم نه یک سری عرب ملخ خور.